کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلافکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلافکاری
مترادف و متضاد
۱. تخلف، ارتکاب جرم، قانونشکنی
۲. بزهکاری، مجرمیت
۳. بزه، جرم
دیکشنری
delinquency, misdoing, wrong, wrongdoing
-
جستوجوی دقیق
-
خلافکاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تخلف، ارتکاب جرم، قانونشکنی ۲. بزهکاری، مجرمیت ۳. بزه، جرم
-
واژههای همآوا
-
خلاف کاری
لغتنامه دهخدا
خلاف کاری . [ خ ِ /خ َ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. عمل خاطی . عمل خلافکار. || ضد سازگاری . (یادداشت بخط مؤلف ):بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری . نظامی .چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
counterpropagandize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلافکاری
-
دٌزی و هیزی،دزدی حیزی
لهجه و گویش تهرانی
نادرستی،خلافکاری
-
ستیزه کاری
لغتنامه دهخدا
ستیزه کاری . [ س ِ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل ستیزه کار. لجاجت . خصومت : چونکه دید او ستیزه کاری من ناشکیبی و بیقراری من . نظامی .بر وفق چنین خلافکاری تسلیم به از ستیزه کاری . نظامی .رجوع به ستیزه کار شود.