کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلاعت
/xalā'at/
معنی
پیرو هواوهوس بودن؛ بیسامانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پریشانی، نابسامانی، نافرمانی
۲. خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتنکامی
۳. نافرمانی
۴. افسارگسیختگی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلاعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریشانی، نابسامانی، نافرمانی ۲. خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتنکامی ۳. نافرمانی ۴. افسارگسیختگی
-
خلاعت
فرهنگ فارسی معین
(خَ عَ) [ ع . خلاعة ] 1 - (مص ل .) افسار گسیختن ، افسار برگرفتن . 2 - (اِمص .) خودکامی ، خویشتن کامی . 3 - نابسامانی ، پریشانی .
-
خلاعت
لغتنامه دهخدا
خلاعت . [ خ َ ع َ ] (ع اِمص ) ناسامانی . (ناظم الاطباء). رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || (مص )از فرمان مادر و پدر بیرون آمدن . رجوع به خلاعة در این لغت نامه شود. || پریشان شدن . || فسق و فجور کردن . (از غیاث اللغات ). || شور فراق داشتن . (یاددا...
-
خلاعت
لغتنامه دهخدا
خلاعت . [ خ ِ ع َ ] (ع مص ) از مرض غم خوردن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) گسستگی . || ناپارسائی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خلاعَة] [قدیمی] xalā'at پیرو هواوهوس بودن؛ بیسامانی.
-
واژههای همآوا
-
خلاعة
لغتنامه دهخدا
خلاعة. [ خ َ ع َ ] (ع اِمص ) ناسامانی . || (مص ) از فرمان پدر و مادر بیرون شدن فرزند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بی قیدی
لغتنامه دهخدا
بی قیدی . [ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) لاقیدی . لاابالیگری . اطلاق . فراغت . خلاعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قید شود.
-
ناسامانی
لغتنامه دهخدا
ناسامانی . (حامص مرکب ) بی ترتیبی . بی نظمی . بی قانونی . (ناظم الاطباء). آشفتگی . بی سرانجامی . مرتب و روبراه نبودن . || هرزگی . خلاعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نابسامانی شود.
-
مهارگسستگی
لغتنامه دهخدا
مهارگسستگی . [ م َ / م ِ گ ُس َس ْ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سرکشی . (ناظم الاطباء). خلاعت . بی باکی . بی بندوباری . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
قلایدالقیس
لغتنامه دهخدا
قلایدالقیس . [ ق َ ی ِ دَل ْ ق َ] (اِخ ) گویند بنای دیرمانندی است در ظاهر حیره که مسکن رهبانان بوده ، به مردی معروف ، به کثرت عبادات وطاعات انتساب داشته که سرانجام از این کار دست برداشته و مشغول جنون و خلاعت شده است . (معجم البلدان ).
-
ابوالحکم مغربی
لغتنامه دهخدا
ابوالحکم مغربی . [ اَ بُل ْ ح َ ک َ م ِ م َ رِ ] (اِخ ) عبداﷲبن مظفربن عبداﷲبن محمد الباهلی . حکیم و ادیب معروف به مغربی .اصلاً از مریه ٔ اندلس . مولد او به بلاد یمن بود و از آنجا بمشرق شد. ابوشجاع محمدبن علی الدهان الفرضی درتاریخ خود گوید ابوالحکم ب...
-
روحی ولوالجی
لغتنامه دهخدا
روحی ولوالجی . [ ی ِ وَل ْ ل ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن ششم هجری است که بعد از عهد قطران (متوفی در بعد از 465) و خواجه مسعودسعدسلمان (متوفی در 515) میزیسته است زیرا در اشعار خود از این هردو استاد نام برده و خود را از حیث سخا و سخن بمسعودسعد و در مطلع و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن الحسین البازیار، مکنی به ابوعلی . وی ندیم سیف الدولةبن حمدان بود. و پدر او نصربن الحسین از مهاجرین سامرّا بود و بخدمت معتضد خلیفه و اصحاب وی پیوست و در دل خلیفه جای کرد، و اصل او از خراسان بود و بازیاری دوست میداشت و...