کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاصه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خلاصه
/xolāse/
معنی
۱. [عامیانه] بههرحال.
۲. (اسم، صفت) [قدیمی] برگزیده.
۳. (اسم، صفت) [قدیمی] نتیجه، گزیده، و خالص چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز ≠ تفصیل
برابر فارسی
چکیده، گزیده
دیکشنری
abbreviation, brief, conspectus, epitome, note, outline, précis, recapitulation, résumé, roundup, rundown, sketch, sum, summary, syllabus, synopsis, synoptic
-
جستوجوی دقیق
-
خلاصه
واژگان مترادف و متضاد
اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز ≠ تفصیل
-
خلاصه
فرهنگ واژههای سره
چکیده، گزیده
-
خلاصه
فرهنگ فارسی معین
(خُ ص ِ) [ ع . خلاصة ] (اِ.ص .)1 - سخن کوتاه ، باری ، به هر حال . 2 - برگزیده ، خالص .
-
خلاصه
لغتنامه دهخدا
خلاصه . [ خ ِ / خ ُ ص َ ] (ع اِ) خلاصة. پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز. گزیده ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). سُلافَه . سلاف . زُبدَه . خِلاص . (یادداشت بخط مؤلف ). منتخب . انتخاب...
-
خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، شبه جمله) [عربی: خلاصَة] xolāse ۱. [عامیانه] بههرحال.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] برگزیده.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] نتیجه، گزیده، و خالص چیزی.
-
خلاصه
دیکشنری فارسی به عربی
وجيز
-
واژههای مشابه
-
خلاصة
دیکشنری عربی به فارسی
خلا صه , زبده , مختصر , کوتاهي , اختصار , طرح کلي , رءوس مطالب , موجز , اختصاري , ملخص , انجام شده بدون تاخير , باشتاب
-
خلاصه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوتاهشدن، موجز شدن، مختصر شدن ۲. انحصاریافتن، منحصر شدن، محدود شدن
-
خلاصه اینکه
فرهنگ واژههای سره
بدین سان
-
synopsis1
خلاصۀ فیلم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] شرح مختصری از پیرنگ فیلم
-
خاصه خلاصه
لغتنامه دهخدا
خاصه خلاصه . [ خاص ْ ص َ / ص ِ خ ُ ص َ / ص ِ ] (ص مرکب ) دوستی سخت از دل . یگانه . با کسی یگانه بودن [ در تداول عامیانه ] : فلانی دوست خاصه خلاصه ٔ او بود، یعنی فلانی دوست بسیار نزدیک او بود.
-
خلاصه کردن
لغتنامه دهخدا
خلاصه کردن . [ خ ُ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مختصر کردن . نتیجه ٔ بحث کلی را درآوردن . آنچه منظور از کلام طویلی است نشان دادن . حشو و زواید مطلبی را زدن . غرض کلامی را بیان کردن . کوتاه کردن . تخلیص . تلخیص . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلاصه نویس
لغتنامه دهخدا
خلاصه نویس . [ خ ُ ص َ / ص ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه خلاصه ٔ کلامی را نویسد. مختصرنویس .
-
خلاصه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اَخْتَزَلَ