کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلاس
لغتنامه دهخدا
خلاس . [ خ َل ْ لا ](ع ص ) دزد. راهزن . غارتگر. رباینده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
خلاص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزاد، آسوده، رها، فارغ، مرخص، مستخلص، ول ≠ اسیر، گرفتار، درگیر ۲. رهایی، نجات، استخلاص
-
خلاص
فرهنگ واژههای سره
رها
-
خلاص
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) رهایی یافتن . 2 - (اِمص .) رهایی ، رستگاری .
-
خلاص
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) بی غش ، ناب ، ناآمیخته (طلا، نقره ، روغن و جز آن ).
-
خلاص
لغتنامه دهخدا
خلاص . [ خ َ ] (ع مص ) سالم ماندن چیز از تلف شدن . منه : خلص الشی ٔ من التلف «خلاصاً» و «خلوصاً» و «مخلصاً». || صاف شدن آن . منه : خلص الماء من الکدر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خلاص
لغتنامه دهخدا
خلاص . [ خ َل ْ لا ] (ع اِ) رخنه ٔ در خانه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || شکاف . سوراخ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلاص
لغتنامه دهخدا
خلاص . [ خ َل ْ لا ] (ع ص ) نجات دهنده . آزادکننده . رهاکننده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلاص
لغتنامه دهخدا
خلاص . [ خ ِ ] (ع مص ) مخالصة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به مخالصة در این لغت نامه شود.
-
خلاص
لغتنامه دهخدا
خلاص . [ خ ِ ] (ع اِ) خلاصه ٔ روغن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || گداخته ٔزر و سیم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || زر خالص . سره . (یادداشت بخط مؤلف ) : خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت مزور آمد و خائ...
-
خلاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xalās ۱. رهایی یافتن؛ نجات یافتن.۲. رهایی؛ نجات.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] صمیمیت.
-
خلاص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xelās خالص و بیغش بهویژه طلا، نقره، یا روغن.
-
جستوجو در متن
-
چپچله
لغتنامه دهخدا
چپچله . [ چ َ چ َل َ / ل ِ ] (اِ) زمین پر آب و گل را گویند که پای مردم و حیوانات دیگر در آن بلغزد. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). خلاب . خلاس . رجوع به خلاب و خلاس شود. || کوهپاره ٔ نرمی را گویند که طفلان بر آن لغزند. (برهان ). پشته ٔ بلند یا ک...