کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خف ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خف ء
لغتنامه دهخدا
خف ء. [ خ َ ] (ع مص ) برکندن و بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خفاه خفاً . || فرودآوردن و خوابانیدن و افکندن خیمه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خفابیته . || دری...
-
واژههای مشابه
-
خُفَ
لهجه و گویش گنابادی
khofa در گویش گنابادی یعنی عطسه ، معادل واژه حَکوچَ در گناباد است.
-
خَفّْ
لهجه و گویش بختیاری
xaff تار، تیره.
-
خف الغراب
لغتنامه دهخدا
خف الغراب . [ خ ُف ْ فُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) حلزون . لیسک . شنج . راب . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خَف کردن
لهجه و گویش تهرانی
کمین کردن، پشت خم کردن،روی چاردست وپا نشستن
-
زقال خَف کُن
لهجه و گویش بختیاری
zoqâl xaf-kon زغال خفهکن [قوطى استوانهاىدستهدارى که زغالهاى گداخته اضافى رادر آن مىریزند تا بر اثر نرسیدن اکسیژنخاموش شود] .
-
واژههای همآوا
-
خفا
واژگان مترادف و متضاد
اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی ≠ ظاهر، ظهور، پیدا
-
خفا
لغتنامه دهخدا
خفا. [ خ َ ] (ع ص ) نهفت . (یادداشت بخطمؤلف ). پنهان . پوشیده . (ناظم الاطباء) : خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک من در شب هجران و تو در ابر خفایی . خاقانی .از نظرهای خفایش کم و کاست انجم و آن شمس نیز اندر خفاست .مولوی .
-
خفا
لغتنامه دهخدا
خفا. [ خ ِ ] (ق ) بطور مخفیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). پنهانی . پوشیدگی . (ناظم الاطباء) : آنچنان کآن زن در آن حجره ٔ خفاخشک شد او و حریفش ز ابتلا. مولوی .- در خفا ؛ در پنهانی . در پوشیدگی . در نهانی : ور همی بینند این حیرت چراست تا که وحی آمد که آن ...
-
خفع
لغتنامه دهخدا
خفع. [ خ َ ] (ع مص ) سر برگشتن . || افتادن از گرسنگی و جز آن . || زدن بشمشیر. منه : خفعه بالسیف . || سوختن جگر از گرسنگی . این صیغه بصورت مجهول استعمال میشود. || جنبیدن پرده و جامه آویخته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب ال...
-
خفع
لغتنامه دهخدا
خفع. [ خ َ ف َ ] (ع اِ) استرخای مفاصل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خفاء] xafā پنهانی؛ پوشیدگی.