کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خفیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خفیّة] [قدیمی] xafiy[y]āt = خفی
-
خفیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خفیَّة، جمع: خفایا و خفیّات] [قدیمی] xafiy[y]e = خفی
-
اخفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'axfā خفیتر؛ پنهانتر؛ نهانتر؛ پوشیدهتر.
-
جلی
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، روشن، منجلی، واضح، هویدا ≠ خفی
-
نهانی
واژگان مترادف و متضاد
پنهانی، خفی، درخفا، زیرجلکی، محرمانه، مخفیانه ≠ آشکارا
-
خفایا
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) جِ خفیه ، خفی ؛ نهفته ها، نهان ها.
-
قیاس جلی
لغتنامه دهخدا
قیاس جلی . [ س ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) قیاس آشکار و واضح که فهم آن را به آسانی دریابد و بپذیرد در مقابل قیاس خفی . رجوع به قیاس ، قیاس خفی و تعریفات ص 78 شود.
-
اخفی
لغتنامه دهخدا
اخفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفی . خفی تر. پوشیده تر. مقابل اجلی : تعریف باخفی .- امثال : اخفی مما یخفی اللیل .اخفی من الماء تَحت َالرﱡفَه .
-
تریة
لغتنامه دهخدا
تریة. [ ت َ ری ی َ ] (ع اِ) از: «وری ») آنچه حائض وقت اغتسال بیند اززردی اندک و خفی . (منتهی الارب ). آنچه حائض ببیند بهنگام غسل کردن و آن چیزی است خفی و اندک و کمتر از زردی و تیرگی و اصل آن وریة است . (از محیط المحیط).
-
علاءالدین مقدس
لغتنامه دهخدا
علاءالدین مقدس . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ م ُ ق َدْدَ ] (اِخ ) علی بن منصور خفی . رجوع به علی ... شود.
-
هلطوس
لغتنامه دهخدا
هلطوس . [ هَِ طَ ] (ع اِ) مگس ریزه . (از منتهی الارب ). مگس که صوت خفی دارد. (اقرب الموارد).
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دِب ْ ب َ ] (ع اِ) نرم گام زنی . اسم است نوع را. یقال : هو خفی الدبة. (منتهی الارب ).
-
ثفافید
لغتنامه دهخدا
ثفافید. [ ث َ ] (ع اِ) ابرهای سفید تودرتو و بطانها.مثافید. || نوعی جامه . || چیزهای خفی که زیر چیزی گذارند یا لغتی است در فثافید.
-
جلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جلیّ] jali[yy] ۱. [مقابلِ خفی] واضح؛ روشن؛ آشکار.۲. صیقلداده شده؛ پرداختشده: خط جلی.۳. رسا؛ شیوا؛ بلند: صلوات جلی.
-
هسهسة
لغتنامه دهخدا
هسهسة. [ هََ هََ س َ ] (ع اِ) آواز خفی جن که به شب در بیابان شنیده شود. || آواز خفی که فهمیده نشود. ج ، هساهس . (منتهی الارب ). || صوت حرکت زره و زیورها. (از اقرب الموارد). رجوع به هساهس شود. || آواز حرکت پای و جز آن به شب . (منتهی الارب ) (اقرب المو...