کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خفی
/xafi[y]/
معنی
۱. پوشیده؛ پنهان.
۲. (تصوف) روح.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پنهان، پوشیده، خفیه، مخفی، نهان، ناآشکار ≠ جلی، آشکار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفی
واژگان مترادف و متضاد
پنهان، پوشیده، خفیه، مخفی، نهان، ناآشکار ≠ جلی، آشکار
-
خفی
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .)1 - نهان ، پنهان . 2 - گوشه - گیر.
-
خفی
لغتنامه دهخدا
خفی . [ خ َ ] (اِخ ) نام شاعریست ترک از شهر ادرنه و از شاعران عهد سلطان محمد فاتح . او را به ترکی دیوانی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفی
لغتنامه دهخدا
خفی . [ خ َ فی ی ] (ع ص ) نهان . پوشیده . پنهان . عدم آشکارا. ضد جلی . ج ، خفایا.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- ذکر خفی ؛ مقابل ذکر جلی . ذکری که گوینده به آهستگی و بدون بلند کردن صدای خود آنرا می خواند. - کلام خفی ؛ گفتار نر...
-
خفی
لغتنامه دهخدا
خفی . [ خ َف ْی ْ ] (ع مص ) آشکار کردن و بیرون آوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || پنهان کردن . || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خفی
لغتنامه دهخدا
خفی . [ خ ُ فی ی ] (ع مص ) خَفْی ْ. رجوع به خَفی و معانی مختلف آن در این لغت نامه شود.
-
خفی
لغتنامه دهخدا
خفی . [خ ُف ْ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خُف ّ که آن موزه باشد. || کوچک و خرد که در موزه توان جای داد چون کتاب کوچک و مانند آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خفیّ] [قدیمی] xafi[y] ۱. پوشیده؛ پنهان.۲. (تصوف) روح.
-
واژههای مشابه
-
خَفِيٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
پنهان(طَرْفٍ خَفِيٍّ : گوشه چشم)
-
علاءالدین خفی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین خفی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) علی بن منصور مقدس . رجوع به علی ... شود.
-
قیاس خفی
لغتنامه دهخدا
قیاس خفی . [ س ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل قیاس جلی . رجوع به قیاس ، قیاس جلی و تعریفات ص 78 شود.
-
خط خفی
لغتنامه دهخدا
خط خفی . [ خ َطْ طِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوشته ای که حروف آن باریک و کوچک بود. (ناظم الاطباء).
-
خفی علائی
لغتنامه دهخدا
خفی علائی . [ خ ُف ْ فی ی ِ ع َ ] (اِخ ) نام کتاب مختصریست در طب که صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی برای سلطان علاءالدوله نوشت . (یادداشت بخط مؤلف ). در حواشی چهارمقاله ٔ عروضی ص 71 آمده است : کتابی است مختصر در طب بزبان پارسی تألیف زین الدین اسماعیل بن ال...
-
خفی الحنین
لغتنامه دهخدا
خفی الحنین . [ خ ُف ْ فَل ْ ح ُ ن َ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از مأیوس است . رجوع به خُف ّ در این لغت نامه شود : قد رجع من جانب البلدة بخفی الحنین .نعمت خان عالی (از آنندراج ).