کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفه کردن سرکوب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
انقلاب را خاموش کرد (خفه کرد)
دیکشنری فارسی به عربی
أخْمَدَ الثّوْرَة
-
جستوجو در متن
-
represses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب می کند، سرکوب کردن، باز فشردن، باز کوفتن، در خود کوفتن، فرو نشاندن
-
suppresses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب می کند، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
-
إخْمادٌ
دیکشنری عربی به فارسی
سرکوب کردن , خاموش کردن , سست کردن , فرو نشاندن , خفه کردن (سرکوب کردن)
-
خاموش کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ساکت کردن، بیسروصدا کردن ۲. کشتن، فروکشتن، منطفی کردن ۳. قطع کردن (جریانبرق) ۴. خفه کردن، سرکوب کردن ۵. فرونشاندن، آرام کردن
-
suppressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
-
مقهور کردن
واژگان مترادف و متضاد
سرکوب کردن، مغلوب کردن، تارومار کردن، شکست دادن، تارومار کردن
-
stroying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب کردن
-
سرکوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءٌ ، إخْمادٌ
-
مقهور ساختن
واژگان مترادف و متضاد
شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن
-
سرکوب کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) مغلوب کردن .
-
قمع
فرهنگ فارسی معین
(قَ مْ) [ ع . ] (مص م .) سرکوب کردن ، خوار کردن .
-
بستن و خستن
فرهنگ گنجواژه
زدن و اسیر کردن، سرکوب کردن.
-
مضمحل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نابود کردن، نیست کردن، ازمیان بردن، تباه کردن ۲. متلاشی کردن، منقرض کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن
-
oppressing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب کردن، ستم کردن، ظلم کردن بر، ذلیل کردن، ستم کردن بر، کوفتن، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن، پریشان کردن، فرو نشاندن