کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفن
لغتنامه دهخدا
مایه هیبت یا حرمت , پر از ترس و بیم , حاکی از ترس , ناشی از بیم , وحشت آور , ترس آورگهگاه در معنای بسیار خوب هم بکار برده می شود. برای مثال فیلم خفنی بود به این معنا که فیلم بسیار خوبی بود.
-
خفن
لغتنامه دهخدا
خفن . [ خ َ ] (ع اِ) استرخای شکم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خفن
لهجه و گویش تهرانی
شگفت آور
-
خفن
واژهنامه آزاد
کاردرست، پیشرفته، فوق العاده
-
خفن
واژهنامه آزاد
بسیار جالب، خیلی شیک و در دید، هیجان انگیز و دلهره آور، استثنایی، موجب فخرفروشی و پزدادن
-
خفن
واژهنامه آزاد
1. (خ َ ف َ )(غیررسمی)(صفت)(در گفتار عوام مستعمل باشد) بسیار ماهر، زبده، مسلط، حرفه ای یا بینظیر. مثال:یه پروژه خفن با یک گروه معمار خفن دارن انجام میدن. مثال:آدم خفنیه(یعنی:در شغل یا مهارت خود بسیار ماهر است) 2. (غیررسمی)(صفت)(در گفتار عوام مستعمل ب...
-
جستوجو در متن
-
گولاخ
واژهنامه آزاد
خفن، گنده، شاخ.
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عوف غنوی ، ملقب به مجبر. از شعرای جاهلیت . اصمعی گوید: وی دروصف خیل قوی باشد. مرزبانی در الموشح گوید: خبر دادما را محمدبن الحسن بن درید و گفت آگاه ساخت ما را ابوحاتم و گفت حدیث کرد مرا اصمعی و گفت : طفیل الغنوی در برخی از...
-
گاوباره
لغتنامه دهخدا
گاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام جیل بن جیلان شاه است و وجه تسمیه به گاوباره از این جهت است که دو سر گاو گیلی در پیش کرد، پیاده به طبرستان آمد و نایب اکاسره آن وقت آذرولاش بود به ولایت خویشتن را به درگاه او افکند و ملازمت نمود و بسبب مشغولی اهل فارس ...