کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفتیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خفتیدن
/xoftidan/
معنی
به خواب رفتن؛ خفتن؛ خوابیدن: ◻︎ شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱: ۱۴۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفتیدن
لغتنامه دهخدا
خفتیدن . [ خ ُ دَ ] (مص )خسبیدن . مصدر دیگریست برای خوابیدن . خفتن و بهمه معانی آن استعمال میشود. || بوسیدن یکدیگر. (ناظم الاطباء). || غلطیدن . (آنندراج ). پیچیدن و گردیدن . || راحت شدن . (ناظم الاطباء). || ماست گردیدن شیر و جغرات شدن آن . (برهان قاط...
-
خفتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] xoftidan به خواب رفتن؛ خفتن؛ خوابیدن: ◻︎ شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱: ۱۴۱).
-
واژههای مشابه
-
خُفتیدَن
لهجه و گویش بختیاری
xoftidan خوابیدن.
-
خُفتیدن
لهجه و گویش تهرانی
خوابیدن
-
لَوِرى خفتیدن
لهجه و گویش بختیاری
laveri xoftidan دمر خوابیدن، روى شکم خوابیدن.
-
تِل بالا خُفتیدَن
لهجه و گویش بختیاری
telbâlâ xoftidan پشت به زمین خوابیدن.
-
واژههای همآوا
-
خُفتیدَن
لهجه و گویش بختیاری
xoftidan خوابیدن.
-
خُفتیدن
لهجه و گویش تهرانی
خوابیدن
-
جستوجو در متن
-
خسپیدن
لغتنامه دهخدا
خسپیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) خوابیدن . خفتن . خسبیدن . (از ناظم الاطباء). خفتیدن : چو شاه جهاندار بشنید رازبر آن گوشه ٔ تخت خسپید باز.دقیقی .
-
خفتن
لغتنامه دهخدا
خفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص ) خواب کردن . خسبیدن . بخواب رفتن . (ناظم الاطباء). غنویدن . خفتیدن . مقابل بیدار شدن . خوابیدن . تمام سر و گردن و تنه و پایها رابدرازا بر زمین گستردن . بخواب شدن . هجعت . (یادداشت بخط مؤلف ). رقد. رقود. رقاد. تهجد. (تاج المصا...
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع اِ) محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جای بازگشتن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء). جای صادر شدن . (آنندراج ). || محل بازگشت ازآب . (ناظم الاطباء). || جای بیرون آمدن . (غیاث ) (آنندراج )...