کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفته دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفته دل
لغتنامه دهخدا
خفته دل . [ خ ُ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) مقابل بیداردل . دل مرده : صورروان خفته دلانیم چون خروس آهنگ دان پرده ٔ دستان صبحگاه .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
depressed arch2
قوس خفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] قوسی که افراز آن کمتر از نصف دهانه باشد
-
dormant seeding
کشت خفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کاشت بذر در پایان پاییز همزمان با فرارسیدن سرما و کاهش دما که سبز شدن گیاه را تا فرارسیدن بهار به تعویق میاندازد
-
نیم خفته
لغتنامه دهخدا
نیم خفته . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم خفت . رجوع به نیم خفت شود.
-
depressed arch1
چَفتۀ خفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] چَفتهای که افراز آن کمتر از نصف دهانه باشد
-
sleeper weapon
سلاح خفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سلاحی که مخفیانه در عمق خاک دشمن قرار میدهند تا در صورت ظاهر شدن هدف مورد نظر یا خطر تهدید دشمن بهطور خودکار فعال شود
-
embeded tooth
دندان خفته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] دندانی که به علت فقدان نیروهای رویشی (eruptive forces) نروییده است
-
آب خفته
لغتنامه دهخدا
آب خفته . [ ب ِ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب راکد. || آب جاری که جریان آن از تراکم یا همواری مجری محسوس نباشد.
-
خفته ارکان
لغتنامه دهخدا
خفته ارکان . [ خ ُ ت َ / ت ِ اَ ] (ص مرکب ) که رکن های آن از کار بازداشته شده باشد. ساکن شده . ساکن . آرام : اگر جرعه ای بر زمین ریزی از می فلک چون زمین خفته ارکان نماید.خاقانی .
-
خفته بخت
لغتنامه دهخدا
خفته بخت . [ خ ُ ت َ / ت ِ ب َ ] (ص مرکب ) با بخت خفته . بدبخت . کنایه از فقیر و بی اقبال : دی فرد و خفته بخت سوی ار من آمدم امروز جفت نعمت بسیار میروم .خاقانی .
-
خفته بینی
لغتنامه دهخدا
خفته بینی . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه بینی خوابیده دارد. آنکه بینی پهن دارد. اَفطَس . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل تیزبینی .
-
خفته پشت
لغتنامه دهخدا
خفته پشت . [ خ ُ ت َ / ت ِ پ ُ ] (ص مرکب ) پشت دوتا. قوزی . قوزو. گوژپشت . خمیده پشت : حکیم نوزده چون پیر خفته پشت شوددرآنگهی که از پس خود کنده جوان بیند. سوزنی .خفته پشتش نعوذباﷲ قوزچون کمانی که درکشند بتوز.نظامی .
-
خفته چشم
لغتنامه دهخدا
خفته چشم . [ خ ُ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) خوابیده چشم . آنکه چشم مخمور دارد. || آنکه چشم باز ندارد. افتاده چشم . اعمش . (زمخشری ).
-
خفته رسته
لغتنامه دهخدا
خفته رسته . [ خ ُ ت َ / ت ِ رُت َ / ت ِ ] (اِ و ص مرکب ) قسمی صنعت حجاری آجربری است که نقش موجود در آن از زمینه برجسته باشد . انگیخته . (یادداشت بخط مؤلف ).