کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفاش دم آزاد اروپایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
Chiroptera
خفاشسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تنها پستانداران دارای بال که توانایی پرواز حقیقی دارند و خونگرم هستند
-
Rhinolophidae
خفاش بینیبرگهایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ خفاشسانان که پوست ناحیۀ بینی آنها در اطراف سوراخهای بینی گسترش یافته است
-
خفاش خون اشام
دیکشنری فارسی به عربی
مستنزف
-
جستوجو در متن
-
دم دادن
لغتنامه دهخدا
دم دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن . دردمیدن . (یادداشت مؤلف ). باد کردن به دهان : سر نهد بر پای تو قصاب واردم دهد تا خونْت ریزد زارزار. مولوی .و منافخ بی منافع خرد و بزرگ را دم دادند و از گل حکمت دیگها ساختند. (از جامع التواریخ رشیدی ). || بخار ب...
-
دم زدن
لغتنامه دهخدا
دم زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) نفس زدن و نفس کشیدن . (ناظم الاطباء). تنفس . (ترجمان القرآن ). فروبردن و برآوردن نفس : اگرچه دلم دید چندین ستم نخواهم زدن جز به فرمانْت دم . فردوسی .بزد یک دم آن اژدهای پلیدتنی چند از آنها به دم درکشید. فردوسی .سیه مژ...
-
غرغری
لغتنامه دهخدا
غرغری . [ غ ُ غ ُ ] (ص نسبی ) کسی که غرغر می کند. (فرهنگ نظام ). غرغرو. قرقرو. || (اِ) چیز گرد میان سوراخ ، که جایی آزاد کار گذاشته شده باشد و در حرکت صدای غرغر می کند. (فرهنگ نظام ). || بازیچه ای است که پیاله ٔ کوچک آویخته با موی یا دم اسب است به یک...
-
ثلب
لغتنامه دهخدا
ثلب . [ ث ِ ] (ع اِ) ابن البیطار از قول ابن الوحشیة گوید: ثلب نام عربی نباتی است خودرو در کنار جویبارها و اطراف آبها و آن برگهای طویل شبیه ببرگهای آزاد درخت دارد به ارتفاع دو قامت و چوبش شبیه لحبة التیس و گرم و خشک است برگ خشک شده و مسحوق وی را چون د...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) نظربیگ . مشق سخن از میر محمدافضل ثابت اﷲ آبادی نموده و بعهد محمد پادشاه دهلی درسنه ٔ ستین و مائه و الف بزیر خاک آسوده . از اوست :گر کند از قفس آزاد مرامیکشد دوری صیاد مرا.صورتش دید وز شرم آب نشدحیرت از آینه رو داد مراو نیز از اوس...
-
خدیش
لغتنامه دهخدا
خدیش . [ خ َ / خ ُ دَ ] (اِ) کدبانوی خانه . (نسخه ای از اسدی ) (از برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). بانو. بی بی . خاتون . خانم . بیگم . (یادداشت بخط مؤلف ). صاحب آنندراج می گوید: اصل آن بمعنی مطلق ...
-
رها
لغتنامه دهخدا
رها. [ رَ ] (نف ) خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رهاشدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی .رها نیست از مرگ پران عقاب چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب . فردوسی .رها نیست از چنگ و منقار مرگ سرپشه و مور تا پی...
-
فرج
لغتنامه دهخدا
فرج . [ ف َ ] (ع اِ) در لغت پیش آدمی را نامند و نزد فقهاء اعم از پیش و پس آدمی باشد و بیرجندی گفته که مراد به فرج در آداب غسل ، پیش و پس زن و مرد است هرچند در لغت اختصاص به پیش یافته است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اندام شرم جای . (منتهی الارب ). ع...
-
طرجهالی
لغتنامه دهخدا
طرجهالی . [ طَ ج َ ] (ص نسبی ، اِ) (غضروف ...) غضروفی است ازغضروفهای نای گلو، پیوسته به آن غضروف که نام آن لااسم له است . (بحر الجواهر). غضروف مکبی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به مکبی (غضروف ...) شود. غضروفی است چون مکبه (سرپوش ) که بر سر چیزی نهند...
-
غژغاو
لغتنامه دهخدا
غژغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است ؛ یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و ل...
-
مبارک
لغتنامه دهخدا
مبارک . [ م ُ رَ ] (ع ص ) برکت کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (ترجمان القرآن ). با برکت . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 چ 2 ص 231). برکت داده شده . و قوله تعالی : و جعلنی مبارکاً أین ما کنت (قرآن ، 32/19)؛ ای نفاعاً. (ناظم الاطباء): گفت [ مأمون ] ای اما...