کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفاجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفاجی
لغتنامه دهخدا
خفاجی . [ خ َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عمر قاضی القضاه . ملقب به شهاب الدین خفاجی مصری . او از فاضلان عصر خود بود و در کتابی که کرده درباره ٔ خود می گوید: «ابتداء در حجره ٔ پدرم علم آموختم و سپس خالم ابوبکر شنوان بمن علوم عربیت آموخت و نیز چند سال شاگر...
-
خفاجی
لغتنامه دهخدا
خفاجی . [ خ َ جی ی ] (ع ص نسبی ) انتساب به خفاجه که نام زنی است . (از انساب سمعانی ).
-
خفاجی
لغتنامه دهخدا
خفاجی . [خ َ ] (اِخ ) ابن سنان رجوع به ابن سنان خفاجی شود.
-
واژههای مشابه
-
علی خفاجی
لغتنامه دهخدا
علی خفاجی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن ثمال خفاجی . امیر بنی خفاجة. وی مردی شجاع و عاقل و کریم بود و ابتدا حمایت کوفه بر عهده ٔ او بود ولی پس از مدتی از این سمت معزول گشت و تنها ریاست قبیله ٔ خویش راعهده دار شد و در سال 426 هَ . ق . به دست برادرزاده ...
-
علی خفاجی
لغتنامه دهخدا
علی خفاجی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خفاجی ، ملقّب به نورالدین . منجم بود و در سال 1200 هَ . ق . درگذشت .او راست : 1 - اسراج الانور فی کیفیةالعمل بالربع المقنطر. 2 - القول المهذب فی کیفیةالعمل بالربع المجیب . (از معجم المؤلفین بنقل از هدیةال...
-
ابن سنان خفاجی
لغتنامه دهخدا
ابن سنان خفاجی . [ اِ ن ُ س ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن محمدبن سعید خفاجی شاعر. مذهب شیعی داشته و از مردم حلب بوده است و در 466 هَ .ق . وفات کرده است . او راست : کتاب سرّالفصاحه که در برلین به طبع رسیده و دیوان اشعار خود او که به بیروت چاپ شده...
-
خفاجی شهاب الملک
لغتنامه دهخدا
خفاجی شهاب الملک . [ خ َ ش َ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عمر. رجوع به احمدبن محمدبن عمر قاضی القضاة شود.
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ثمال خفاجی ، امیر بنی خفاجة. رجوع به علی خفاجی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ خفاجی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی خفاجی شود.
-
شهاب الدین
لغتنامه دهخدا
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد خفاجی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین . رجوع به احمد خفاجی شود.
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن سنان الخفاجی . رجوع به ابن سنان خفاجی و به الاعلام زرکلی شود.
-
نورالدین
لغتنامه دهخدا
نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبداﷲخفاجی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی خفاجی شود.