کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خفا
/xafā/
معنی
پنهانی؛ پوشیدگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی ≠ ظاهر، ظهور، پیدا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفا
واژگان مترادف و متضاد
اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی ≠ ظاهر، ظهور، پیدا
-
خفا
لغتنامه دهخدا
خفا. [ خ َ ] (ع ص ) نهفت . (یادداشت بخطمؤلف ). پنهان . پوشیده . (ناظم الاطباء) : خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک من در شب هجران و تو در ابر خفایی . خاقانی .از نظرهای خفایش کم و کاست انجم و آن شمس نیز اندر خفاست .مولوی .
-
خفا
لغتنامه دهخدا
خفا. [ خ ِ ] (ق ) بطور مخفیانه . (یادداشت بخط مؤلف ). پنهانی . پوشیدگی . (ناظم الاطباء) : آنچنان کآن زن در آن حجره ٔ خفاخشک شد او و حریفش ز ابتلا. مولوی .- در خفا ؛ در پنهانی . در پوشیدگی . در نهانی : ور همی بینند این حیرت چراست تا که وحی آمد که آن ...
-
خفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خفاء] xafā پنهانی؛ پوشیدگی.
-
خفا
دیکشنری فارسی به عربی
خلسة , لف
-
واژههای مشابه
-
سرمه ٔ خفا
لغتنامه دهخدا
سرمه ٔ خفا. [ س ُم َ / م ِ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرمه ٔ جادوان که چون که به چشم خود کشند دیگران آن را نبینند وآنان هر چیز و هر کس را بینند. سرمه ای که هر کس به دیدگان کشد از نظر نظاره پوشیده ماند و کس او را نتواند دیدن . (یادداشت مؤلف )...
-
سرمه خفا
واژهنامه آزاد
سرمه ای که به چشم کشیده شود موجب پنهان شدن از دید دیگران گردد
-
در خفا انجام دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ترصد
-
تیرانداز از خفا
دیکشنری فارسی به عربی
قناص
-
واژههای همآوا
-
خف ء
لغتنامه دهخدا
خف ء. [ خ َ ] (ع مص ) برکندن و بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خفاه خفاً . || فرودآوردن و خوابانیدن و افکندن خیمه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خفابیته . || دری...
-
خفع
لغتنامه دهخدا
خفع. [ خ َ ] (ع مص ) سر برگشتن . || افتادن از گرسنگی و جز آن . || زدن بشمشیر. منه : خفعه بالسیف . || سوختن جگر از گرسنگی . این صیغه بصورت مجهول استعمال میشود. || جنبیدن پرده و جامه آویخته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب ال...
-
خفع
لغتنامه دهخدا
خفع. [ خ َ ف َ ] (ع اِ) استرخای مفاصل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).