کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خط ویژۀ گردش به چپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خط خط کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بقعة
-
track foreman
مباشر خط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] فردی که نظارت و هدایت فعالیتهای اجرایی خط آهن را بر عهده دارد
-
calligraphic painting
نقاشیخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] نوعی نقاشی که با کلمات خوشنویسیشده و رعایت اصول ترکیببندی و در نظر گرفتن عناصر تصویری اجرا شده باشد
-
track maintenance
نگهداری خط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] فرایند شناسایی و رفع عیوب خط
-
خط زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلم گرفتن ۲. حذف کردن، محو کردن ۳. خط کشیدن (برتکلیف دانشآموز)
-
خط کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلم گرفتن، خط خوردن، خط زدن ۲. حذف کردن، محو کردن، برطرف کردن ۳. گذشتن، صرفنظر کردن ۴. رسم کردن (خط)
-
backslash, reverse slash
واکجخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکی از نویسههای صفحهکلید رایانه که با علامتِ «\» نشان داده میشود
-
car stop, wheel stop
کفش خط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] 1. افزارهای که برای جلوگیری از حرکت قطار در جلوی چرخهای آن گذاشته میشود 2. بخشی از خط در قطارهای شهری برای سوار و پیاده کردن مسافران
-
slash 2
کجخط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکی از نویسههای صفحهکلید رایانه که بهصورت «/» نشان داده میشود
-
خط آهن
فرهنگ واژههای سره
راه آهن
-
خط فاصله
فرهنگ واژههای سره
جداگر
-
خط مشی
فرهنگ واژههای سره
راه و روش
-
صلیبی خط
لغتنامه دهخدا
صلیبی خط. [ ص َ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خط چهارگوشه . || در سکندرنامه مراد از جریب مساحت [ است ]. (غیاث اللغات ).
-
غالیه خط
لغتنامه دهخدا
غالیه خط. [ ی َ / ی ِ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه ریش او مشکین و سیاه باشد : چابک و سروقد و زیباروی غالیه خط جوان مشکین موی . نظامی .آن غالیه خط گر سوی من نامه نوشتی گردون ورق هستی من درننوشتی .حافظ.
-
واصل خط
لغتنامه دهخدا
واصل خط. [ ص ِ خ َ ] (اِ مرکب ) قبض رسید. قبض وصول . یافته بر وزن بافته قبض الوصول و حجت و واصل خط را گویند. (برهان ).