کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خط انتظار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
cripple track, cripple siding
خط انتظار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] خطی که ناوگان ریلی در آن به انتظار تعمیر نگهداری میشود
-
واژههای مشابه
-
خط هیدروژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خط بیستویک سانتیمتر
-
line-haul service
خدمات خط اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی خدمات در سامانۀ حملونقل عمومی که در آن اتوبوسها در مسیر عبور تکی بدون انشعاب و دارای ایستگاه در طول مسیر حرکت میکنند
-
خط میانجناغی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ← خط میانی پیشین
-
جستوجو در متن
-
waiting line
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خط انتظار
-
bay taper
لچکی پهلوگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مکانی که از لبۀ چپ خط حرکت مستقیم شروع میشود و تا جایی که عرض خط انتظار گردش به چپ کامل میشود، ادامه مییابد متـ . لچکی خط انتظار
-
approach taper
لچکی ورود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] فاصلۀ بین نقطهای که از آنجا خودروهای نزدیکشونده به تقاطع تا ابتدای محل خط انتظار به سمت راست هدایت میشود
-
secretary station service
خدمات میز منشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نوع پیشرفتۀ خدمات منشی که تلفن مجهز به آن، این قابلیت را دارد که در صورت اشغال بودن خط، تماسهای ورودی را در حالت انتظار قرار دهد تا با آزاد شدن خط پاسخ دریافت کنند
-
مکث
لغتنامه دهخدا
مکث . [ م َ ] (ع اِمص ) درنگ و انتظار. (ناظم الاطباء). ایست . تربص . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وز غلو خلق و مکث و طمطراق تافت بر آن مار خورشید عراق . مولوی .مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجدهست در مذهب مفتی سخای تو حرام . وحشی .- طول المکث ؛ درن...
-
معطل کردن
لغتنامه دهخدا
معطل کردن . [ م ُ ع َطْ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از کار باز کردن و بیکار کردن . مهمل گذاشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روشنان زان حکم کاول کرده انددست آفت زو معطل کرده اند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 510).|| محو و نیست کردن . (از ناظم الاطباء). ...
-
منتظر
لغتنامه دهخدا
منتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه درنگ می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چشم دارنده . (دهار) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه چشم می دارد و کسی که انتظار می کشد و چشم داشت دارد...
-
مجلس آرا
لغتنامه دهخدا
مجلس آرا. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مجلس آرای . مجلس آراینده . آن که با سخنان مطبوع حضار را خوش و سرگرم کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که مایه ٔ آرایش مجالس و محافل باشد. آن که وجودش مجلس را مزین سازد. زینت بخش مجلس : دریغ آن بر و کتف و بالای اوی ...
-
مغیریه
لغتنامه دهخدا
مغیریه . [ م ُ ری ی َ ] (اِخ ) فرقه ای باشند از غلات شیعه که اصحاب مغیرةبن سعیدند. (از الانساب سمعانی ). یاران مغیرةبن سعید عجلی هستند و گویند حق تعالی جسم است بر صورت انسان و بر سرش تاجی است از نور و قلب او سرچشمه ٔ حکمت است . (از تعریفات جرجانی ). ...