کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطیه
لغتنامه دهخدا
خطیه . [ خ َ طی ی َ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). خطیئه : حدیث حسب حال خویش گویم صواب آید ندانم یا خطیه . سوزنی . || گناه بقصد. ج ، خطایا، خطائی ، خطیات . || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ). رجوع به خطیئة در این لغت نامه شود.- خطیه ٔ آدم ؛ گناه آد...
-
خطیه
لغتنامه دهخدا
خطیه . [ خ َطْ طی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به خط بحرین و این کلمه صفت است برای رماح و رماح خطیه نیزه های مرغوبی است که در خط بحرین فروشند نه آنکه منبت آنها در آنجا باشد. (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
خطایا
لغتنامه دهخدا
خطایا. [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خطیئة و خطیة.
-
خطیات
لغتنامه دهخدا
خطیات . [ خ َ طی یا ] (ع اِ) ج ِ خطیة. (یادداشت بخط مؤلف ). خطیئة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و خوزستان و شهریست خره نام از موصل و شهری ببحرین که آنرا خط خوانند و نیزه ٔ خطی از آنجا خیز...
-
لعیعة
لغتنامه دهخدا
لعیعة. [ ل َ ع َ ] (ع اِ) نان گاورس . حشر . (منتهی الارب ). نان گاورسین . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). سوزنی در قافیه ٔ منیه و عطیه وقضیه ، لعیه آورده است :حدیث حسب حال خویش گویم صواب آید ندانم یا خطیه نه گندم دارم از بهر کلیچه نه ارزن دارم ا...
-
پرتستانی
لغتنامه دهخدا
پرتستانی . [ رُ ت ِ ] (ص ، اِ) مجموعه ٔ عقاید مذهبیه منتخبه از اصلاحات دینی مائه شانزدهم میلادی . فرقی که این اصلاحات را پدید آوردند کاتولیکانی بودند که از کنیسه ٔ رومی جدا شدند و به فرق مختلفه تقسیم گردیدند فرقه ٔ لوتری فرقه ٔ آنگلی کن فرقه ٔکالونیی...
-
اخوان الصفا
لغتنامه دهخدا
اخوان الصفا. [ اِخ ْ نُص ْ ص َ ] (اِخ ) در اواسط قرن چهارم هجری انجمنی مخفی در بصره و بغداد تشکیل شد، اعضاء این انجمن جمعی از علما و دانشمندان بزرگ اسلام بودند [ از ایرانیان ] . نام این جمعیت «اخوان الصفا» و مرام اصلی یا اساسنامه ٔ آنها این بود که می...
-
حذف
لغتنامه دهخدا
حذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ا...