کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطیبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطیبی
لغتنامه دهخدا
خطیبی . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تراکمه ٔ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یکهزاروپانصدگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است . آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راهش ما...
-
خطیبی
لغتنامه دهخدا
خطیبی . [ خ َطْ طی با ] (ع مص ) خطبه . خطب . خواستگاری کردن زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). زن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) خطبه خوانی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
علی خطیبی
لغتنامه دهخدا
علی خطیبی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبی اصفهانی بغدادی ، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . اصل او از اصفهان بود ودر سال 547 هَ . ق . در بغداد متولد شد و در آنجا پرورش یافت . وی تحصیلات خود را نزد ابن قصار و ابوالبرکات انباری و...
-
حسین خطیبی
لغتنامه دهخدا
حسین خطیبی . [ ح ُ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابن حسن ارموی . از شعرای دمیةالقصر است و نظام الملک را در 462 هَ . ق . مدح گفت . (ذریعه ج 9 ص 299).
-
خطیبی کردن
لغتنامه دهخدا
خطیبی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطبه خواندن . خطبه خوانی کردن . (ناظم الاطباء) : پیش مغی پشت صلیبی مکن دعوی شمشیر خطیبی مکن . نظامی .|| موعظه کردن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
cymaphytic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطیبی
-
lineally
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطیبی
-
streaklike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطیبی
-
علی بغدادی
لغتنامه دهخدا
علی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبی اصفهانی بغدادی ، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . رجوع به علی خطیبی شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی خطیبی . او راست : کتاب تاریخ .
-
علی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
علی اصفهانی . [ ع َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبی اصفهانی بغدادی ، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . رجوع به علی خطیبی شود.
-
ابوالکلاب
لغتنامه دهخدا
ابوالکلاب . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) ابن ابوکلثم لسان الحمره . خطیبی است از عرب ، بلیغ و نساب و نام وی عبداﷲبن حصین یا ورقأبن اشعر.
-
اژن
لغتنامه دهخدا
اژن . [ اُ ژِ ] (اِخ ) خطیبی از مردم گُل که او را بسال 392 م . امپراطور روم شناختند. وی مغلوب تئودسیوس شد و به امر او کشته شد.