کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خطیب
/xatib/
معنی
۱. کسی که خطبه میخواند.
۲. سخنران.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خطبهخوان، سخنران، سخنگو، متکلم، ناطق، نطاق، واعظ ≠ مستعمع
برابر فارسی
سخنران
دیکشنری
orator
-
جستوجوی دقیق
-
خطیب
واژگان مترادف و متضاد
خطبهخوان، سخنران، سخنگو، متکلم، ناطق، نطاق، واعظ ≠ مستعمع
-
خطیب
فرهنگ واژههای سره
سخنران
-
خطیب
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) واعظ ، سخنران . ج . خطباء.
-
خطیب
لغتنامه دهخدا
خطیب . [ خ َ ] (اِخ ) ابوالفتح بن عبدالقادربن صالح بن عبدالرحیم الخطیب . ملقب به فاضل دمشقی .وی بسال 1250 هَ . ق . در دمشق زاده و بسال 1315 هَ . ق . بهمان شهر درگذشت . او راست مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر که حاوی پنج جزء و در خزانه ٔ تیموریه بخط اوموجو...
-
خطیب
لغتنامه دهخدا
خطیب . [ خ َ ] (اِخ ) ابوالفتح بن عبدالقادربن صالح بن عبدالرحیم خطیب . از بزرگان شافعی در عصر خود بود. مولد و وفاتش به دمشق اتفاق افتاد (1244 هَ . ق . تا 1311 هَ . ق .). و او را تألیفات بسیار است و از آنجمله است : «انوارالتنزیل و اسرارالتأویل » در ...
-
خطیب
لغتنامه دهخدا
خطیب . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در چهل وهشت هزارگزی باختر قره آغاج و 15هزارگزی شوسه ٔ مراغه بمیانه با 196 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ جیران و محصول آن غلات ، نخود و بزرک می باشد. شغل اهالی زراعت ...
-
خطیب
لغتنامه دهخدا
خطیب . [ خ َ ] (اِخ ) نام او داودبن یوسف الحنفی است و او راست : الفتاوی الغیاثیه : او این کتاب را بسلطان ابوالمظفر غیاث الدین یمین تقدیم کرد و درهامش آن فتاوای ابن نجیم یا الفتاوی الزینبیه در فقه حنفی است این کتاب با نفقه ٔ فرج اﷲ کردی در بولاق بسال ...
-
خطیب
لغتنامه دهخدا
خطیب . [ خ َ ] (ع ص ) خطبه خوان . (منتهی الارب ). آنکه خطبه ٔ نماز می خواند. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء : کانک قائم فیهم خطیباًو کلهم قیام للصلوة. ابن انباری .ما بسازیم یکی مجلس امروزین روزچون برون آید از مسجد آدینه خطیب . منوچهری .رسم خطبه را...
-
خطیب
لغتنامه دهخدا
خطیب . [ خ َطْ طی ] (ع ص ) مرد که خواستگاری زن کرده باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). ج ، خِطِّیبون .
-
خطیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خُطَباء] xatib ۱. کسی که خطبه میخواند.۲. سخنران.
-
خطیب
دیکشنری فارسی به عربی
کتيب
-
واژههای مشابه
-
علی خطیب
لغتنامه دهخدا
علی خطیب . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن محمد شرنقاشی . خطیب شافعی . رجوع به علی شرنقاشی شود.
-
هاشم خطیب
لغتنامه دهخدا
هاشم خطیب . [ ش ِم ِ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالواحدبن هاشم الاسدی ، مکنی به ابوطاهر. اهل حلب ، خطیبی بلیغ و واعظ و ادیب بود. اصلش از رقه و در سال 496 هَ . ق . در حلب به دنیا آمد. شغل خطبه خوانی حلب به وی واگذار گردید. محمدبن نصر القیسرانی این بیت ...
-
ابوبکر خطیب
لغتنامه دهخدا
ابوبکر خطیب . [ اَ بو ب َ رِ خ َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی بغدادی . فقیه و محدث ومورخ . او در فقه شاگرد ابوالحسن محاملی است . و نزدیک صد تألیف دارد و تاریخ او معروف به تاریخ خطیب مشهور، و به طبع رسیده است . مولد او به سال 391 یا 392...