کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خطمی
/xatmi/
معنی
= گُل۱ 〈 گل ختمی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطمی
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ یّ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی از تیرة پنیرکیان ، دارای ساقة ضخیم و بلند، برگ هایش پهن و ستبر و ریشه اش دراز و دوکی شکل و آبدار است . ریشة آن در پزشکی مصرف فراوان دارد.
-
خطمی
لغتنامه دهخدا
خطمی . [ خ َ می ی ] (ع ، ص نسبی ) منسوبست به خطمه که بطنی است از انصار. (از انساب سمعانی ).- ذات الخطمی ؛ نام مسجد حضرت رسول (ص ) در مسیر تبوک . (ناظم الاطباء).
-
خطمی
لغتنامه دهخدا
خطمی . [ خ َ/ خ ِ می ی ] (ع اِ) خیرو.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نباتی است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). غِسل . (مهذب الاسماء). خیروی ِ دشتی .(دهار). ملوکیةالشجر. عودالیسر. شحم البرح . آلثئا. ملوخیه . وردالزوانی . (یادداشت بخط مؤلف ). هشت دهان ....
-
خطمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَطمیّ و خِطمیّ] ‹ختمی› (زیستشناسی) xatmi = گُل۱ 〈 گل ختمی
-
واژههای مشابه
-
گل خطمی
لغتنامه دهخدا
گل خطمی . [ گ ُ خ ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد واقع در 2هزارگزی جنوب مشهد. هوای آن معتدل و دارای 253 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است . (از فره...
-
گل خطمی
لغتنامه دهخدا
گل خطمی . [ گ ُ ل ِخ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است معروف و از انواع خبازی شمرده اند گل آن سفید و سرخ و الوان مختلف و بهترین همه سفید و آنچه بی گل باشد نیز نامیده میشود و نوع ارغوانی کبود آنرا به هندی خیرو نامند. رجوع به فهرست مخزن الادویه شو...
-
عمار خطمی
لغتنامه دهخدا
عمار خطمی . [ ع َم ْ ما رِ خ َ ] (اِخ ) ابن أوس بن خالدبن عبیدبن امیةبن عامربن خطمه ٔ انصاری خطمی . «ذهبی » نام او را عمار و «ابن حجر» آن را عمارة داند.رجوع به عماره ٔ انصاری (ابن أوس بن خالد...) شود.
-
عماره ٔ خطمی
لغتنامه دهخدا
عماره ٔ خطمی . [ ع ُ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن أوس بن خالدبن عبیدبن امیةبن عامربن خطمه ٔ انصاری خطمی . صحابی بود. رجوع به عماره ٔ انصاری (ابن أوس بن ...) شود.
-
خطمی خوشک
لغتنامه دهخدا
خطمی خوشک . [ خ َ خوَ / خ ُ ش َ ] (اِ مرکب ) پنیرک . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به پنیرک در این لغت نامه شود.
-
واژههای همآوا
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) تخلص یکی از شعرای قرن دهم هَ . ق . عثمانی بوده و بیت زیر از اوست :کندم کوزم یا شیله دونر برد کرمنم چرخ فلکده کمسه یه نوبت دکر منم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) سلطان حسین . املاء دیگر سلطان حسین خطی است بنا بر نقل حاشیه ٔ صفحه 110 مجالس النفایس امیر علیشیر نوائی از نسخه ٔ ج . رجوع به خطی سلطان حسین در این لغتنامه شود.
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِخ ) مصطفی بیک وی ﷲباشی سلطان سلیم خان ثانی پادشاه عثمانی بود و بزمان او به بیکی در چند ناحیه برگزیده شد او نیز از شعرای قرن دهم عثمانی بوده و در اشعار خود به ختمی تخلص می کرده است چنانکه در این بیت می آید : جنت کوینده یارک جلوه لرقل...
-
ختمی
لغتنامه دهخدا
ختمی . [ خ َ ] (اِ) نام گیاهی از تیره ٔ پنیرکیان با ساقه های بلند و گلهای درشت تر با خواص پنیرک . جنسی از آن ختمی درختی است که برای زینت کاشته میشود. (از گیاه شناسی برای سال اول پزشکی تألیف حسین گل گلاب ).