کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطم
لغتنامه دهخدا
خطم . [ خ َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است واقع در پایین سدره . (از معجم البلدان ).
-
خطم
لغتنامه دهخدا
خطم . [ خ َ ] (ع مص ) بر بینی شتر زدن تا خطام در آن کنند. منه : خطم البعیر بالخطام . || مهار کردن شتر را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || زدن بر بینی کسی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه :...
-
واژههای همآوا
-
ختم
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام ≠ بدو ۲. مختوم ۳. ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری ۴. مهر کردن، مهر نهادن
-
ختم
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به پایان رساندن ، به سر آوردن . 2 - مهر کردن نامه یا هر چیز دیگر. 3 - قرآن را از اوّل تا آخر خواندن . 4 - مجلس عزاداری ، مجلس ترحیم .
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند کرمان واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری زرند و هشتهزارگزی خاور راه مالرو زرند- راور. این ناحیه کوهستانی و سردسیر دارای شصت سکنه میباشد که فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و حبوبات است اه...
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ َ ] (ع اِ) انگوین . (از مهذب الاسماء). انگبین . || دهانه های انگبین . (از منتهی الارب )(متن اللغة) (معجم الوسیط). || مُهر. ج ، ختوم . (از یادداشت مؤلف ). || رَین . (از یادداشتهای مؤلف ). || طبع. (از یادداشتهای مؤلف ). || پایان گفتار و کل...
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ َ ] (ع مص ) مهر کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ). || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل . منه : لیسقون من رحیق مختوم . (از معجم الوسیط). || مهر کردن نامه . امضاء ک...
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ َ ت َ ] (ع اِ) مهر. انگشتری . (از منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ ُ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ خِتام که جای پیوند مفاصل اسب است . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || ج ِ خِتام و آن گلی است که بدان نامها مهر کنند. (از متن اللغة) .
-
ختم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xatm ۱. مجلس سوگواری و یادبودی که پس از مردن کسی برای او برپا میکنند.۲. پایان؛ انجام؛ آخر.۳. (اسم مصدر) به پایان رسیدن؛ پایان یافتن؛ تمام شدن.۴. [مجاز] قرآن یا دعایی که تمامی آن در یک مجلس خوانده میشود.۵. (صفت) بسیار زرنگ و حقهباز: خ...
-
خَتَمَ
فرهنگ واژگان قرآن
مُهر نهاد (مهر کردن کنايه است از بستن چيزي به طوري که باز نشود)
-
ختم
لهجه و گویش تهرانی
آدم ناقلا:اگه تو ختمی ما چهلیم!
-
جستوجو در متن
-
خطام
لغتنامه دهخدا
خطام . [ خ ِ ](ع مص ) مصدر ثلاثی «خَطم » و ثلاثی مزیدفیه «مخاطمه » است . رجوع به «خطم » و «مخاطمه » در این لغت نامه شود.