کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطر زمین شناختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
danger aspect
نمای خطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] علامتی برای توقف قطار
-
خطر کردن
واژگان مترادف و متضاد
ریسک کردن، مخاطرهجویی کردن، خطر پذیرفتن، به استقبالخطر رفتن ≠ عافیت طلبیدن، سلامت جستن، سلامتجویی کردن
-
risk management
مدیریت خطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ارزیابی و بررسی عوامل گوناگون زیانبار و خطرساز در سرمایهگذاری، برای افزایش اطمینان از بازگشت سرمایه
-
danger area
منطقۀ خطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فضای پروازی با ابعاد مشخص بر فراز خشکی یا آب که در مواقع خاص، پرواز در آن خطرناک است
-
risk assessment
ارزیابی خطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] شناسایی و سنجش مخاطرات و تبعات بالقوۀ آنها
-
hazard function
تابع خطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] احتمال مرگ یا از کار افتادن واحدی از جامعۀ آماری در یک بازۀ زمانی مشخص به شرط آنکه آن واحد در ابتدای این بازه زنده یا فعال باشد
-
anticollision light
چراغ خطر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] چـراغ چشمکزنـی که در شب یـا در شرایطی که دید کاهش مییابد، برای افزایش رؤیتپذیری هواگَرد آن را روشن میکنند
-
acceptable risk
خطر پذیرفتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خطری که برای مدیران مسئول امنیت قابل قبول است و برای مقابله با آن اقدام امنیتی لازم نیست و هزینهای صرف آن نمیشود
-
fire danger
خطر حریق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مجموع عوامل ثابت و متغیری که بر شروع و گسترش و مقاومت حریق در مقابل مهار و آسیب ناشی از آن تأثیر میگذارد
-
بی خطر
فرهنگ فارسی معین
(خَ طَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - بدون آسیب . 2 - بی ارزش .
-
بی خطر
لغتنامه دهخدا
بی خطر. [ خ َ طَ ] (ص مرکب ) بی خوف و بیم . (آنندراج ). || بی ارزش . بی قیمت . بی ارج . بی قدر. بی سنگ . بی وقر : کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند. شاکر خوارزمی .هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه اوبیقدر باد نزد همه خلق و بی...
-
خطر داشتن
لغتنامه دهخدا
خطر داشتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) آفت در مقابل داشتن . بلا در پیش داشتن . || ارزش داشتن . قیمت داشتن . اعتبار داشتن : حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حضانتی ندارد و چون ریگ است در دیده و مردمان آن اهل سلاح نه و لشکر بدان بزرگی که حاجب سباش بود ب...
-
خطر کردن
لغتنامه دهخدا
خطر کردن . [ خ َ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهور کردن . خود را بخطر افکندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : مهتری گر بکام شیر در است رو خطر کن ز کام شیر بجوی . حنظله بادغیسی .روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری . مشفق بلخی (از فرهنگ اسدی...
-
خطر یافتن
لغتنامه دهخدا
خطر یافتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) عظمت یافتن . بزرگی یافتن : تن بجان یابد خطر زیرا که تن زنده بدوست جان بدانش زنده ماند زآن از او یابد خطر.ناصرخسرو.
-
بی خطر
دیکشنری فارسی به عربی
امن (فعل ماض) , حميد , سلامة , صوت