کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خطة
معنی
برنامه , طرح , نقشه , تدبير , انديشه , خيال , نقشه کشيدن , ترتيب , رويه , تمهيد , نقشه طرح کردن , توطله چيدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطة
لغتنامه دهخدا
خطة. [ خ ِطْ طَ ] (ع اِ) زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند و حدود پیدا کرده تا دیگری در آن دخالت نکند. (ناظم الاطباء). جای فراگرفته . (زمخشری ). جای گرد درگرفته . زمینی که گرد آن خط کشیده اند علامت تملک یا بنا را. زمین حدکرده شده ...
-
خطة
لغتنامه دهخدا
خطة. [ خ ُطْ طَ ] (ع اِ) کار بزرگ . || حال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || جهل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || بازیچه ای است مر اعرابیان را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || اسم است ا...
-
خطة
دیکشنری عربی به فارسی
برنامه , طرح , نقشه , تدبير , انديشه , خيال , نقشه کشيدن , ترتيب , رويه , تمهيد , نقشه طرح کردن , توطله چيدن
-
واژههای مشابه
-
خطه
واژگان مترادف و متضاد
خاک، سرزمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، منطقه، ناحیه، ولایت
-
خطه
فرهنگ فارسی معین
(خِ طِّ) [ ع . خطة ] (اِ.) 1 - پاره ای زمین . 2 - شهر بزرگ . 3 - ناحیه ، کشور. ج . خطط .
-
خطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطَّة، جمع: خُطَط] xette هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر، و کشور.
-
خطه
دیکشنری فارسی به عربی
ارض
-
خطه
واژهنامه آزاد
سر زمین
-
single track line
مسیر یکخطه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] مسیر راهآهنی که در آن رفتوبرگشت فقط در یک خط صورت گیرد
-
خطة الإرجالية الثنائية
دیکشنری عربی به فارسی
طرح دو فوريتى (پارلمان)
-
واژههای همآوا
-
ختت
لغتنامه دهخدا
ختت . [ خ َ ت َ ] (ع مص )فتور بدن و سستی آن . (از منتهی الارب ) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). سستی و کوفتگی که انسان در بدن خود می یابد . (از متن اللغة).
-
خطط
لغتنامه دهخدا
خطط. [ خ ِ طَ ] (ع اِ) ج ِ خطة.(منتهی الارب ). رجوع به خِطّة در این لغت نامه شود.
-
خطط
لغتنامه دهخدا
خطط. [ خ ُ طَ ] (ع اِ) ج ِ خطة.(منتهی الارب ). رجوع به خِطّة در این لغت نامه شود.