کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطبه کتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گفتار
دیکشنری فارسی به عربی
خطبة , کتاب , کلمة , مقالة
-
خطابه
دیکشنری فارسی به عربی
خطاب رسمي , خطبة , کتاب , محاضرة
-
ابوالحسن مدائنی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن مدائنی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ م َ ءِ ] (اِخ ) ابن الندیم از گفته ٔ حارث بن ابی اسامه روایت کند که نام مدائنی ابوالحسن علی بن محمدبن عبداﷲبن ابی سیف است از موالی شمس بن عبدمناف و مولد او بدانگونه که محمدبن یحیی از حسین بن فهم و او از خود اب...
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمیر سلمی ذکوانی . وثیمة او را در کتاب الردة یاد کرده و وصیت او را به بنی حنیفه مبنی بر ملازمت اسلام نقل کرده و خطبه و کلماتی نیز از او آورده است . ابن فتحون نیز او را استدراک کرده . (الاصابة ج 2 ص 57).
-
جاحظ
لغتنامه دهخدا
جاحظ. [ ح ِ ] (اِخ ) عمروبن بحربن محبوب بن فزارة الکنانی البصری ، مکنی به ابوعثمان و معروف به جاحظ. رئیس فرقه ٔ معروف جاحظیه از فرقه های معتزله . وی در حدود سنه ٔ 160 هَ .ق .در بصره تولد یافت و در همانجا زندگی میکرد و درک خدمت اصمعی و ابی عبیده و ابی...
-
هاشم خطیب
لغتنامه دهخدا
هاشم خطیب . [ ش ِم ِ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالواحدبن هاشم الاسدی ، مکنی به ابوطاهر. اهل حلب ، خطیبی بلیغ و واعظ و ادیب بود. اصلش از رقه و در سال 496 هَ . ق . در حلب به دنیا آمد. شغل خطبه خوانی حلب به وی واگذار گردید. محمدبن نصر القیسرانی این بیت ...
-
خزانه ٔ کتب
لغتنامه دهخدا
خزانه ٔ کتب . [ خ ِ / خ َ ن َ / ن ِ ی ِ ک ُ ت ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کتابخانه . آنجا که کتاب قرار می دهند تا در دسترس قرار گیرد : چون خطبه به آخر رسید امیرالمؤمنین بفرمود تا آنرا نسخه کردند و به خزانه ٔ کتب سپردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
خطب
لغتنامه دهخدا
خطب . [ خ ُ طَ ] (ع اِ) ج ِ خُطبَه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خطبه در این لغت نامه شود : بلبلان گوئیا خطیبانندبر درختان همی کنند خطب . فرخی .چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فعلی دیگر. (تاریخ بیهقی ).کورند و کر...
-
دیباجه
لغتنامه دهخدا
دیباجه . [ج َ ] (معرب ، اِ) دیباجة، بحسب لفظ مصغر دیباج است ودر اصل لغت فرس به معنی جامه ای است نیمچه از دیبای خسروانی مکلل که پوشش خاصه ٔ پادشاهان عجم بودی آن رابر بالای جامه های دیگر پوشیدندی و در هیچ پوشش چندان تکلف نکردندی که در دیباجه زیرا که آن...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن احمدبن عبدالواحدبن هاشم ، پسر محمدبن هاشم بن علی بن هاشم الحلبی الاسدی الخطیب . اصل خاندانش ازرقه [ در مصر ] و به حلب کوچ کرده بودند. در 466 هَ . ق . متولد شد. وی مردی خطیب و در قرائت نیکو و عابد و زاهد بودو کتبی از آنجمله : کتاب «...
-
هادی
لغتنامه دهخدا
هادی . (اِخ ) (الَ ...) (... الی الحق ) یحیی بن الحسین بن القاسم الحسنی العلوی الرسی . پیشوای فرقه ٔ زیدیه که در سال 220 هَ . ق . / 835 م . در صنعاء متولد شد. وی فقیه بزرگ مذهب زیدیه شد و چندین کتاب تألیف کرد. در سال 283 هَ . ق . در زمان خلافت معتضد...
-
مؤیدالدین
لغتنامه دهخدا
مؤیدالدین . [ م ُ ءَی ْ ی ِ دُدْ دی ] (اِخ ) ابن محمودبن صاعدبن محمد حاتمی صوفی . متوفی به سال 700 هَ . ق . او راست : 1- لامیه (تاریخ انشاء 691). 2 و 3- شرح کبیر و شرح صغیر بر فصوص الحکم محیی الدین عربی . و گوید: شیخنا صدرالدین قونوی خطبه ٔ کتاب را ...
-
دیباچه
لغتنامه دهخدا
دیباچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) دیباجه (از: دیبا + چه ، پسوند تصغیر). (از غیاث ) (آنندراج ). معرب آن دیباجة. (دزی ج 1ص 421). تصرفی است در دیباجه ٔ معرب بقیاس نادرست . نوعی از جامه ٔ ابریشمین که قباچه ٔ سلاطین به آن باشد که بجواهر مکلل سازند و آن از لوازم...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مسعود. (الشیخ ) ابوالصفا، وی در جامع زیتونة بشهر تونس علوم فراگرفت ، و در پایان روزگار ائمه ٔ بکریین تولیت خلافت امامت یافت در سال 1221 هَ . ق . پس از تکمیل تحصیلات پیوسته ملازم تدریس و امامت و خطبه بود،تا به سال 1234 به مرض ...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) (امیر... شاه ...) یکی از امراء زمان شاه طهماسب اول و امیرکُهدُم ، گیلان . او سربعصیان افراشت و در سال 942 هَ . ق . شهر رشت را که مرکز پیه پس است متصرف گشت و لقب شاهی برخود نهاد. و به نام خود سکه زد و خطبه نیز به نام او خواندند. ...