کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطبه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
sermonized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطبه، وعظ کردن، موعظه کردن
-
sermonizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطبه، وعظ کردن، موعظه کردن
-
باصدای بلند نطق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خطبة
-
sermoning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطبه، موعظه کردن
-
موعظه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خطبة , عظ , موعظة
-
خطیبی کردن
لغتنامه دهخدا
خطیبی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطبه خواندن . خطبه خوانی کردن . (ناظم الاطباء) : پیش مغی پشت صلیبی مکن دعوی شمشیر خطیبی مکن . نظامی .|| موعظه کردن . (ناظم الاطباء).
-
sermon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطبه، موعظه، خطابه، وعظ، گفتار، اندرز، موعظه کردن
-
sermons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موعظه ها، خطبه، موعظه، خطابه، وعظ، گفتار، اندرز، موعظه کردن
-
خطابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خطابة] [قدیمی] xe(a)tābe ۱. وعظ و سخنرانی کردن.۲. (اسم) خطبه؛ وعظ.
-
نطق کردن
لغتنامه دهخدا
نطق کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنرانی کردن . سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی . || خطبه خواندن . (از آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ).
-
اختطاب
لغتنامه دهخدا
اختطاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواستگاری کردن زن را. خطبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواندن کسی را درتزویج یکی از زنان قبیله ٔ خود. || مردی را بر زن خواستن داشتن . (زوزنی ). بر خواستن زن داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). || خطبه پذیرفتن .
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذِ ک ِ ] (ع مص ) ذکر مراءة؛ خطبه کردن او یا خواستاری کردن او. || ذکر حق کسی ، حفظ آن . نگاه داشتن آن . ضایع نکردن آن .
-
خطیبی
لغتنامه دهخدا
خطیبی . [ خ َطْ طی با ] (ع مص ) خطبه . خطب . خواستگاری کردن زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). زن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) خطبه خوانی . (ناظم الاطباء).
-
سخنرانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (حامص .) نطق کردن ، خطبه خواندن . 2 - (اِمر.) جایی که در آن گروهی برای شنیدن سخنان سخنران حاضر می شوند.
-
سخنرانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) soxanrāni ۱. سخن گفتن برای مردم؛ نطق کردن؛ خطبه خواندن.۲. (اسم) سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان میشود.۳. (اسم) جایی که سخنانی ادا میشود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع میشوند