کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطبه خواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خطابت
فرهنگ فارسی معین
(خَ بَ) [ ع . خطابة ] 1 - (مص ل .) خطبه خواندن . 2 - (اِمص .) سخنرانی .
-
سخنرانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (حامص .) نطق کردن ، خطبه خواندن . 2 - (اِمر.) جایی که در آن گروهی برای شنیدن سخنان سخنران حاضر می شوند.
-
نطق کردن
لغتنامه دهخدا
نطق کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنرانی کردن . سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی . || خطبه خواندن . (از آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ).
-
تباده
لغتنامه دهخدا
تباده . [ ت َ دُه ْ ] (ع مص ) بی فکر و تأمل با هم خطبه و جز آن خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباده خطبه و شعر؛ ارتجال آنها و تباده دو تن در شعر؛ تجاری آن دو در آن . (از اقرب الموارد).
-
اختطاب
لغتنامه دهخدا
اختطاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواستگاری کردن زن را. خطبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواندن کسی را درتزویج یکی از زنان قبیله ٔ خود. || مردی را بر زن خواستن داشتن . (زوزنی ). بر خواستن زن داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). || خطبه پذیرفتن .
-
خطیبی کردن
لغتنامه دهخدا
خطیبی کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطبه خواندن . خطبه خوانی کردن . (ناظم الاطباء) : پیش مغی پشت صلیبی مکن دعوی شمشیر خطیبی مکن . نظامی .|| موعظه کردن . (ناظم الاطباء).
-
سخنرانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) soxanrāni ۱. سخن گفتن برای مردم؛ نطق کردن؛ خطبه خواندن.۲. (اسم) سخنانی که توسط یک نفر در جلسه بیان میشود.۳. (اسم) جایی که سخنانی ادا میشود و گروهی برای گوش کردن به آن جمع میشوند
-
صداق نامه
لغتنامه دهخدا
صداق نامه . [ ص َ / ص ِ م َ یا م ِ ] (اِ مرکب ) قباله ٔ زناشوئی . مهرنامه . عقدنامه : و بیرون از خطبه خواندن و حجتهای قروض وصداق نامه هیچ کاغذ ننویسد. (تاریخ غازانی ص 220).
-
خطابة
لغتنامه دهخدا
خطابة. [ خ َ ب َ ] (ع مص ) خطبه خواندن بر قومی .(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). خُطبَه کردن . (از زوزنی ). منه : خطب القوم و علیهم خطابة و خطبة. (منتهی الارب ). || خطیب شدن . (زوزنی ). منه : ماکان الرجل خطیباً و لق...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) یوسف بن عمربن یوسف بن یحیی ، مکنی به ابوطاهر و ملقب به ضیاءالدین . محدث است . از خشوعی و دیگران سماع دارد. در خواندن خطبه در «جامع» دمشق نیابت داشت . وی در سال 665 هَ . ق . درگذشت . (از شذرات الذهب ج 5 ص 321).
-
مخصرة
لغتنامه دهخدا
مخصرة. [ م ِ ص َ رَ ] (ع اِ) آنچه در دست گرفته بر آن تکیه کنند از عصا و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آنچه پادشاه در دست گرفته بدان اشاره کند در وقت سخن گفتن به کسی و آنچه خطیب در دست گیرد وقت خواندن خطب...
-
اسحنفار
لغتنامه دهخدا
اسحنفار. [ اِ ح ِ ] (ع مص ) تیز رفتن : اسحنفر الرجل . || روان شدن . || راست و درست شدن ، چنانکه راه : اسحنفر الطریق . || بسیار باریدن باران : اسحنفر المطر. || فراخی یافتن ، چنانکه خطیب در سخن : اسحنفر الخطیب . || روان و بشتاب خواندن خطبه را. (منتهی ا...
-
حذیفة
لغتنامه دهخدا
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ] (اِخ ) ابن عبد فقیم بن عدی بن عامربن ثعلبةبن مالک بن کنانة. نخستین کس بود که به خواندن خطبه و فرمان نسی ٔ قیام کرد. و تا چند پشت اخلافش این شغل راداشتند، و آخرین ایشان ابوثمامة جنادةبن عوف بن امیةبن قلعبن عبادبن قلعبن حذیفة بود....
-
صلاةالاستسقاء
لغتنامه دهخدا
صلاةالاستسقاء. [ ص َ تُل ْ اِ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) صلاة استسقا. نماز باران خواستن . خواندن این نماز هنگام کم شدن آب رودخانه ها و کمی باران مستحب است و کیفیت آن مانند نماز عید است ، جز آنکه بجای قنوت از خداوند تعالی عطوفت خواهند و باریدن باران را مسئلت ...
-
نابغه
لغتنامه دهخدا
نابغه . [ ب ِ غ َ ] (اِخ ) بنت عبداﷲ. مادر عمروبن عاص است . زن آوازخوان بدنامی بود. ابوالفرج اصفهانی آورده است : زنی از شیعیان علی به عمروعاص هنگام خطبه خواندن اعتراضی کرد و عمروعاص به او پرخاش کرد که : «بس کن ای پیرزن گمراه ، سخنت را کوتاه کن که عقل...