کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطان
لغتنامه دهخدا
خطان . [ خ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکز سیرجان . واقع در 63هزارگزی خاور سعیدآباد سر راه مالرو تنگوخانه سرخ . این ده کوهستانی و با آب و هوای سردسیری است . مزارع احمدی وده و عوالی و غربائی جزء این ده است و ساکنان آن ازطایفه ٔ قرائی ...
-
واژههای همآوا
-
ختان
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (مص م .) ختنه کردن .
-
ختان
لغتنامه دهخدا
ختان . [ خ ِ ] (ع اِ) خَتْنَه .(از منتهی الارب ) عمل ختنه کننده . (از متن اللغة). || (اِ) موضع قطع از شرم مرد یا زن . (از منتهی الارب ) (متن اللغة). || دعوت برای ختان . (از متن اللغة). || آنچه در ختنه ببرند از مرد و زن . (از مهذب الاسماء). || (مص ) ت...
-
ختان
لغتنامه دهخدا
ختان .[ خ َ ت ْ تا ] (ع ص ) ختنه کننده . (از ناظم الاطباء).
-
ختان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xetān ختنه.
-
جستوجو در متن
-
سبعی
لغتنامه دهخدا
سبعی . [ س ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن وهب بن ابی نصر مکنی به ابوعلی . در لباب الانساب آمده : از مردم دمشق و ثقه است . وی از محمدبن عبدالرحمن بن خطان روایت کند و از او ابن ماکولا روایت دارد.
-
ذوبطنین
لغتنامه دهخدا
ذوبطنین . [ ب َ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عضله ٔ ذوبطنین . دو سر آن ضخیم و لحمانی و وسط آن وتریست و بروی خود منعطف شده در قسمت فوقی و طرفی و قدامی عنق قرار گرفته . اتصالات : از خلف بشکاف ذوبطنین زائده ٔ حلمة و بکنار قدامی این زائده پیوسته از تارهای...
-
الهی همدانی
لغتنامه دهخدا
الهی همدانی . [ اِ لا ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) عمادالدین محمد حسینی . از سادات اسدآباد همدان معاصر شاه عباس اول بود. وی بهند رفت و به سال 1063 هَ . ق . در کشمیردرگذشت ... صاحب تذکره ٔ غنی وی را معاصر شفایی و تقی الدین اوحدی ، و نام او را محمود آورده است ...
-
ختای
لغتنامه دهخدا
ختای . [ خ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است بزرگ و مشهور و مشتمل است بر بلاد عظیمه و مدائن قدیمه ، دور مملکت ختای [ = خطا ] یکساله راه و در مدت سیصد سال دور آن مملکت را حصاری محکم از سنگ رخام کشیده اند و تمام کرده اند آن ولایت محدود است از طرف جنوب به چین و...
-
صائب
لغتنامه دهخدا
صائب . [ ءِ] (اِخ ) تبریزی . سلسله ٔ نسب مولانا سیدمحمدعلی صائب تبریزی به شمس الدین تبریزی معروف میرسد. والد ماجد وی میرزا عبدالرحیم که یکی از تجار معتبر تبارزه ٔ عباس آباد اصفهان بود از جمله ٔ اشخاصی است که به امر شاه عباس اول از تبریز کوچیده و در ع...