کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطابی
لغتنامه دهخدا
خطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابوسلیمان . رجوع به ابوسلیمان خطابی در این لغت نامه شود.
-
خطابی
لغتنامه دهخدا
خطابی . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابومحمدعبداﷲبن محمدبن حرب الخطاب . وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم ).
-
خطابی
لغتنامه دهخدا
خطابی . [ خ ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خطابه : سخنهای خطابی و امثال آن که بنظر اول آنرا نظرةالحرفا گویند. (جهانگشای جوینی ). || لفظی و زبانی و شفاهی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
قیاس خطابی
لغتنامه دهخدا
قیاس خطابی . [ س ِ خ ِ / خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد. (فرهنگ فارسی معین از دستور ج 2 ص 88). رجوع به اسا...
-
ملک خطابی
لغتنامه دهخدا
ملک خطابی . [ م َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
خطابی حسینی
لغتنامه دهخدا
خطابی حسینی . [ خ ِ بی ی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) وی از منجمان متطبب بود که برای سلطان بایزیدبن سلطان محمد فاتح کتاب تحفةالحساب رادر سال 895 هَ . ق . تألیف کرد. (از کشف الظنون ).
-
خطابی دوستانه
دیکشنری فارسی به عربی
ضرب
-
جستوجو در متن
-
addressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطاب، مخاطب، خطابی
-
داداش
لغتنامه دهخدا
داداش . (اِ) در زبان عامه برادر. (ظاهراً ترکی است ). خطابی که برادران و خواهران کهتر برادرِ مهتر را کنند و گاه تفخیم را «خان داداش » گویند. || خطابی مرد را آنگاه که نام وی ندانند. || خطابی مخاطب مرد را قصد تحقیری علی الظاهر.
-
شاه زاول
لغتنامه دهخدا
شاه زاول . [ هَِ وُ ] (اِخ ) خطابی است رستم پهلوان داستانی را.
-
علیاجناب
لغتنامه دهخدا
علیاجناب . [ ع ُل ْ ج َ ] (ص مرکب ) مؤنث عالی جناب . عنوانی و خطابی بزرگ داشت زنی را. از القاب و عناوین زنان . خطابی تفخیم آمیز زنان را.
-
علیامخدره
لغتنامه دهخدا
علیامخدره . [ ع ُل ْ م ُ خ َدْ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) عنوانی و خطابی زنان را. خطابی احترام آمیز زنی را.
-
علیامکرمه
لغتنامه دهخدا
علیامکرمه . [ ع ُ م ُ ک َرْ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) خطابی تعظیم و تفخیم آمیز زنی را. خطابی آمیخته به احترام زنی را.