کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خطابه
/xe(a)tābe/
معنی
۱. وعظ و سخنرانی کردن.
۲. (اسم) خطبه؛ وعظ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تذکیر، خطبه، ذکر، سخنرانی، موعظه، نطق، وعظ
فعل
بن گذشته: خطابه کرد
بن حال: خطابه کن
دیکشنری
discourse, lecture, oration, sermon, speech
-
جستوجوی دقیق
-
خطابه
واژگان مترادف و متضاد
تذکیر، خطبه، ذکر، سخنرانی، موعظه، نطق، وعظ
-
خطابه
لغتنامه دهخدا
خطابه . [ خ ِ ب َ ] (ع اِمص ) سخن رانی . کلامی بصورتی رسمی که در سر جمع بطول گویند. (یادداشت بخط مؤلف ). || فریب بوسیله ٔ زبان . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). گفتار از چیزهای مقنعه و معنی اقناع آنست که شنونده ، تعقل کند گفته را و آنرا تصدیق کند و هرچن...
-
خطابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خطابة] [قدیمی] xe(a)tābe ۱. وعظ و سخنرانی کردن.۲. (اسم) خطبه؛ وعظ.
-
خطابه
دیکشنری فارسی به عربی
خطاب رسمي , خطبة , کتاب , محاضرة
-
واژههای مشابه
-
خطابة
لغتنامه دهخدا
خطابة. [ خ َ ب َ ] (ع مص ) خطبه خواندن بر قومی .(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). خُطبَه کردن . (از زوزنی ). منه : خطب القوم و علیهم خطابة و خطبة. (منتهی الارب ). || خطیب شدن . (زوزنی ). منه : ماکان الرجل خطیباً و لق...
-
خطابة
لغتنامه دهخدا
خطابة. [ خ َطْ طا ب َ ] (ع ص ) آنکه مبالغه می کند در خطبه کردن و طلب زوج نمودن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خطابة
لغتنامه دهخدا
خطابة. [ خ ِ ب َ ] (اِخ ) نام مکانی است در دیار کریب از دیار تمیم . (از معجم البلدان ).
-
خطابة
دیکشنری عربی به فارسی
شيوه سخنراني , فن خطابه , سخن پردازي , حکم , نوشته , ورقه , سند
-
tribune
میز خطابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] میز بلندی برای ایراد سخنرانی متـ . سخنگاه
-
خطابه پائین
لغتنامه دهخدا
خطابه پائین . [ خ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش و حومه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بجنورد و دارای 125 تن سکنه است . آب آن از چشمه ومحصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت ، قالیچه بافی و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرا...
-
خطابه گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
محاضرة
-
سکوب خطابه
دیکشنری فارسی به عربی
منبر
-
فن خطابه
دیکشنری فارسی به عربی
خطابة
-
بدون آمادگی قبلی خطابه ای ایراد کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَجَلَ خِطاباً