کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خطاب
/xe(a)tāb/
معنی
۱. مخاطب قرار دادن کسی؛ با کسی رویاروی سخن گفتن.
۲. (اسم) [قدیمی] عنوان؛ لقب.
۳. (اسم) [قدیمی] حُکم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عتاب، بازخواست، سرزنش
۲. عنوان، مخاطبه، گفتگو
۳. حکم، دستور، فرمان، امر
برابر فارسی
سخن
فعل
بن گذشته: خطاب کرد
بن حال: خطاب کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. عتاب، بازخواست، سرزنش ۲. عنوان، مخاطبه، گفتگو ۳. حکم، دستور، فرمان، امر
-
خطاب
فرهنگ واژههای سره
سخن
-
خطاب
فرهنگ فارسی معین
(خَ طّ) [ ع . ] (ص .) بسیار خطاب کننده .
-
خطاب
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) سخنی که رویاروی گفته شود.
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابن ابی القاسم قره حصاری . وی یکی از شراح کنزالدقائق عبداﷲبن احمد است که علاوه بر آن منظومه ٔ نسفی را نیز در دو جلد شرح کرده است . او بقرن هشتم هجری میزیست .
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) نام او سلیمان ابی جعفربن ایمن کاتب خطاب بن ابی خطاب و از اهل دعوت و یکی از بلغای زبان عرب بود. (از الفهرست ابن الندیم ).
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ َطْ طا ] (ع ص ) متصرف در خطبه ، یعنی کسی که عارف به امر خطبه باشد و مشغول بدان و موقع آن در میان طرفین باشد. (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس ).
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ َطْ طا] (اِخ ) ابن یوسف بن الانبازی قرطبی متوفی به 450 هَ . ق . از نویسندگانست و او راست : کتاب توشیح مختصر شرح الزاهر عبدالرحمن بن اسحاق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان ، واقع در هیجده هزارگزی شمال باختری شیروان سر راه مالرو عمومی زیارت بقوری دربند. دارای 2890تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت ، مالداری و قالی...
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بجنورد. دارای 442 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . مزرعه ٔ زاوه ٔ خطاب پایین جز...
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای مخاطبه . (منتهی الارب ). رجوع به مخاطبه در این لغت نامه شود.- حسن خطاب ؛خوب مخاطبه کردن : تا حسن خطاب و رد جواب و سایر آداب خدمت ملوکش درآموختند. (گلستان ).- ضمیر خطاب ؛ ضمیری که برای مخاطب بکار می رود. چون...
-
خطاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خِطاب] xe(a)tāb ۱. مخاطب قرار دادن کسی؛ با کسی رویاروی سخن گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] عنوان؛ لقب.۳. (اسم) [قدیمی] حُکم.
-
خطاب
دیکشنری فارسی به عربی
عنوان
-
واژههای مشابه
-
خِطَاب
فرهنگ واژگان قرآن
کلام (و کلمه فصل الخطاب به معناي آن است که انسان قدرت تجزيه و تحليل يک کلام را داشته باشد ، و بتواند آن را تفکيک کند و حق آن را از باطلش جدا کند )