کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خضرمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خضرمی
لغتنامه دهخدا
خضرمی . [ خ ِ رَ ] (ص نسبی ) انتسابی است به خضرمه . (از انساب سمعانی ).
-
خضرمی
لغتنامه دهخدا
خضرمی . [ خ ِ رِ ] (ع اِ) واحد خضارمه . (منتهی الارب ). رجوع به خضارمه در این لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
طرفة
لغتنامه دهخدا
طرفة. [طَ رَ ف َ ] (اِخ ) خضرمی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
خضارمه
لغتنامه دهخدا
خضارمه . [ خ َ رِ م َ ] (اِخ ) خضرمی . قومی از مردم ایران را گویند که در اوایل اسلام هجرت کرده ، سکونت شام را اختیار نمودند و آنان که سکونت بصره را اختیار کردند اساورة و آنانکه سکونت کوفه را برگزیدند احامره و کسانی که سکونت الجزیره را قبول نمودند جرا...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) خضرمی . یکی از افراد جیش عمر سعد در یوم الطف . او پیراهن امام شهید را از تن مبارک او بیرون کشید و گویند بعلت برص مبتلا گشت .
-
صورانی
لغتنامه دهخدا
صورانی . [ ص َ ] (اِخ ) سلیمان بن زیادبن ربیعةبن نعیم خضرمی . وی از عبداﷲبن حارث بن جزء زبیدی و از او غوث بن سلیمان (فرزند وی ) و عبداﷲبن لهیعه و جز آنان روایت کنند. بسال 216 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ).
-
ربیعةبن عیدان
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن عیدان . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) ابن ذی العرف بن وائل بن ذی طواف خضرمی ... ابوسعیدبن یوسف گفته او در فتح مصر شرکت داشت و درک صحبت حضرت رسول (ص ) کرد. ولی از او روایتی نیست . (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حمزة خضرمی بتلهی ، مکنی به ابوعبدالرحمان ، از خضارمه ٔ شام و قاضی دمشق و محدث و از تابعان بود. او از زیدبن واقد و یحیی ذماری و از او هشام بن عمار و ابن عائذ روایت کنند. یحیی ثقه بود وبه سال 183 هَ . ق . درگذشت . (یاددا...
-
مطین
لغتنامه دهخدا
مطین . [م ُ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقب محمدبن عبداﷲ حافظ بدان جهت که از طفلی به گل کاری بشدت علاقمند بود. (منتهی الارب ) (از الانساب سمعانی ). محمدبن عبداﷲبن سلیمان خضرمی کوفی ملقب به ابوجعفر. از حفاظ حدیث بود. او راست : «المسند» و «تاریخ » و غیرها. لقب ...
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابواسحاق مولی بنی اسد ثم بنی سلامة. در نامه ٔ دانشوران آمده است : ابو اسحاق ثعلبةبن میمون از بزرگان محدثین و اجلای فقهای امامیه است و در عداد راویان امامین همامین ابوعبداﷲ جعفربن محمدالصادق و ابوالحسن موسی بن...