کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خضرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هفت والای خضرا
لغتنامه دهخدا
هفت والای خضرا. [ هََ ی ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی هفت نیم خایه است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان ).
-
طاوس آبگون خضرا
لغتنامه دهخدا
طاوس آبگون خضرا. [ وو س ِ ن ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 10).
-
جستوجو در متن
-
قبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قبَّة، جمع: قِباب و قُبَب] qobbe بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد.〈 قبهٴ خضرا: [قدیمی، مجاز] آسمان.
-
حمرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخرنگ، سرخ ≠ خضرا ۲. سال سخت ۳. گرما، حرارت، داغی ≠ سرما
-
هفت در
لغتنامه دهخدا
هفت در. [ هََ دُرر / دُ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت دختر خضرا است که کنایه از هفت کوکب باشد، و آن را هفت درر هم می گویند. (برهان ).
-
هفت آبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] haft[']ābā هفتآسمان یا سیارات هفتگانه؛ هفتاورنگ؛ هفتایوان؛ هفتبام؛ هفتبنا؛ هفتبنیان؛ هفتپرگار؛ هفتپوست؛ هفتخضرا؛ هفتسقف؛ هفتطارم؛ هفتطبق.
-
گنبد مدور
لغتنامه دهخدا
گنبد مدور. [ گُم ْ ب َ دِ م ُ دَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : بررس که کردگار چرا کرده ست این گنبد مدور خضرا را.ناصرخسرو.
-
سبز
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخضر، خضرا ≠ احمر ۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده ۳. شاد، خرم ۴. شمشیر، خنجر ۵. بنگ ۶. سبزه، سبزهچهره، گندمگون، اسمر ۷. معشوق
-
طاق خضراء
لغتنامه دهخدا
طاق خضراء. [ ق ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی طاق بازیچه رنگ است که آسمان باشد. (برهان ). آسمان : کیمخت سبز آسمان دارد ادیم بیکران خون شب است این بیگمان بر طاق خضرا ریخته .خاقانی .
-
مضر
لغتنامه دهخدا
مضر. [ م ِ ] (ع ص ) رایگان : ذهب دمه خضراً و مضراً؛ یعنی رایگان رفت خون او. از اتباع است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد معنی دوم شود.
-
پوشگان
لغتنامه دهخدا
پوشگان . (اِ) مقامی است از مقامات سالک که آن را به عربی غیب الغیب گویند و آن برنگ سبز است که به عربی خضرا خوانند و چون سالک قطع این مقام کند ذات مقدس تجلی نماید و فانی در حق و باقی درو گردد || (اِخ ) نام جائی و مقامیست نزدیک به نیشابور.
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (ع ق ) تنها: امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی ). امیر برخاست و فرود سرای رفت ونشاط شراب کردی خالی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406).
-
خرگاه نشین
لغتنامه دهخدا
خرگاه نشین . [ خ َ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه در خرگاه نشیند. کنایه از رئیس و سرور قوم : خرگاه نشین بت پریروی همچون پریان پرید از آن کوی . نظامی .ای پیشرو سپاه صحراخرگاه نشین کوه خضرا.نظامی .
-
چهارمیخ کردن
لغتنامه دهخدا
چهارمیخ کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن و بستن با چهارمیخ . چهارمیخه کردن . || به چهارمیخ کشیدن . بند کردن : ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت چهار میخ کند زیر خیمه ٔ خضرا. خاقانی .|| لواطه کردن . (فرهنگ خطی ). رجوع به چارمیخ کردن شود...
-
خیمه ٔ خضراء
لغتنامه دهخدا
خیمه ٔ خضراء. [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ خ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان : ببر طناب هوی پیش از آنکه ایامت چهارمیخ کند زیر خیمه ٔ خضرا.خاقانی .