کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خثی
لغتنامه دهخدا
خثی . [ خ ِث ْی ْ ] (ع اِ) سرگین گاو و فیل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، اخثاء، خُثی ، خَثّی . (از متن اللغة).
-
خثی
لغتنامه دهخدا
خثی . [خ َ ث ْی ْ ] (ع مص ) سرگین انداختن گاو و فیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خسی
لغتنامه دهخدا
خسی ٔ. [ خ َ ] (ع اِ) صوف ردی . (منتهی الارب ).
-
خسی
لغتنامه دهخدا
خسی . [ خ َ ] (حامص ) حقارت . پستی . دونی . (ناظم الاطباء) : چرا که باز نداری چو مردمان بهوش خسیس جان و تنت را ز ناکسی و خسی . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 470).گر او راه دوزخ گرفت از خسی ازیراه دیگر تو در وی رسی .سعدی (بوستان ).
-
خسی
لغتنامه دهخدا
خسی . [ خ َ سی ی ] (ع اِ) گلیم مانند و یا خرگاه مانندی که ازپشم گوسفند بافند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
خسی
لغتنامه دهخدا
خسی . [ خ ُ ] (اِ) پدرزن و پدرشوهر زن . خسر. (لغت محلی شوشتر). || کلمه ای است که بدشمن گویند در وقت غلبه . (لغت محلی شوشتر).
-
جستوجو در متن
-
خواجه شدن
واژگان مترادف و متضاد
خصی شدن، اخته شدن، ناتوان شدن، عنین شدن
-
خواجه کردن
واژگان مترادف و متضاد
خصی کردن، اخته کردن، عقیم کردن
-
سارافیاس
لغتنامه دهخدا
سارافیاس . (اِ)نوعی از خصی الکلب است .
-
اختصاء
لغتنامه دهخدا
اختصاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خویشتن را خصی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خصی کردن خود را. خایه کشیدن .
-
بصی
لغتنامه دهخدا
بصی . [ ب َ صی ی ] (ع اِ) از اتباع خصی میباشد، یقال : خصی بصی ؛ یعنی خایه ٔ کشیده . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). خایه ٔ کشیده ، یقال : خصی بصی . (منتهی الارب ).
-
eunuchs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
eunuchs، خواجه، خصی، اخته، خواجهحرمسرا
-
اخته
واژگان مترادف و متضاد
آغا، بیخایه، خصی، خواجه، مقطوعالنفس، مقطوعالنسل
-
مختصی
لغتنامه دهخدا
مختصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خصی کننده خود را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). اخته کننده و کسی که خود را خصی می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختصاء شود.
-
غر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعصمت، جلب، روسپی، فاحشه ۲. خصی ۳. عنین، ناتوان