کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصیتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خصیتین
/xosyateyn/
معنی
دو خُصیه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصیتین
لغتنامه دهخدا
خصیتین . [ خ ُ ی َ ت َ ] (ع اِ) دو خایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) . بیضتین . تخمگان . دوگند. انثیین . خلنتان . (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه تثنیه خصیة است در حالت نصبی و جری .
-
خصیتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خصیتَین، تثنیۀ خصیَة] [قدیمی] xosyateyn دو خُصیه.
-
جستوجو در متن
-
حسکلتان
لغتنامه دهخدا
حسکلتان . [ ح ِ ک ِ ل َ ] (ع اِ) دو خصیه . خصیتین . انثیین .
-
تخمگان
لغتنامه دهخدا
تخمگان . [ ت ُ م َ ] (اِ) بیضه های آدمی را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). و بعربی خصیتین خوانند. (برهان ). خصیتین که بیضه های آدمی باشد. || تخم روئیدنیها را گویند عموماً و تخم خرفه را گویند خصوصاً. (برهان ). تخم روئیدنیها را نیز گفته اند. (انجمن آرا). ...
-
ادرةالماء
لغتنامه دهخدا
ادرةالماء. [ اُ رَ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فتقی که از نزول رطوبات در عروق خصیتین پیدا آید.ادرةالدوالی . (بحر الجواهر). قیلةالماء. و آن علتی است که از آن خایه پرآب شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
اعضاء تناسل
لغتنامه دهخدا
اعضاء تناسل . [ اَ ءِ ت َ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارتند از خصیتین و عروقی که نزدیک به آن است و قضیب . (از بحر الجواهر). فرج و رحم و متعلقات و ذکر و بیضه و وعاء منی . (از ناظم الاطباء).
-
بیضتین
لغتنامه دهخدا
بیضتین . [ ب َض َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ بیضة (در حالت نصبی و جری ). دو خایه . دو تخم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیضة شود. || خصیتین . انثیین . تخمگان . هر دو خایه .دو خایه ٔ مرد. دو گند. حسکلتان . (یادداشت مؤلف ).
-
حتار
لغتنامه دهخدا
حتار. [ ح ِ ] (ع اِ) غلاف قضیب . (منتهی الارب ). || چین جامه . || سر خریطه . || گرداگرد ناخن . || کناره ٔ گوش . حتار اُذُن ؛ گرداگرد گوش . || هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی . ج ، حُتر. || حلقه ٔ دُبُر یا آنچه ما بین دُبُر و قبل است یا خطی که میان خصیت...
-
خدمة
لغتنامه دهخدا
خدمة. [ خ ِ / خ َ م َ] (ع مص ) خدمت نمودن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از قاموس ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از معجم الوسیط). چاکری کردن کسی را. در نزد طبیبان بر دو قسم خدمة است : 1 - خدمة مهیئه . 2 - خدمة مؤدیة.1 - خدمة مهیئه : غایت ...
-
جراب
لغتنامه دهخدا
جراب . [ ج ِ ] (ع اِ) انبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). توشه دان . (شرح قاموس ) (از قطر المحیط). انبان و توشه دان . (آنندراج ). || مطلق ظرف . (قطر المحیط). مطلق ظرف و جای گذاشتن چیزها. (شرح قاموس ). خنور. (من...
-
طین شاموس
لغتنامه دهخدا
طین شاموس . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استاد احمد فرج اندر کتاب خویش میگوید: طین شاموس طلق است و خواجه ابوعلی سینا رَحِمَه ُاﷲ میگوید: همانا که او طلق نیست و بزبان یونان طین شاموس را نامیست که ترجمه ٔ آن کوکب الارض است و بیشتری اهل روزگار خاصه ...
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (ع اِ) باد. ج ، اَرواح ، اَریاح ، رُیاح ، ریَح .جج ، اَراویح ، اَراییح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باد. (ترجمان القرآن جرجانی ). بادی که می وزد. (ناظم الاطباء). || بوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )...
-
بیدستر
لغتنامه دهخدا
بیدستر. [ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) (از: بی + دست + ار = اره ، بی اره ) (فرهنگ فارسی معین ).نام حیوانی است بحری که هم در آب و هم در خشکی زندگانی تواند نمود و خصیه ٔ او را آش بچگان (خایه ٔ سگ آبی ) گویند و بترکی آن جانور را قندز خوانند. (برهان ).نام حیوانی ...
-
خفاش
لغتنامه دهخدا
خفاش . [ خ ُف ْ فا ] (ع اِ) شب پره . وطواط. موش کور. مرغ عیسی . شب باره . شب باز. شب بازه ، شب پرک . شب بوزه . شب یازه . شبینه . شیوز. شب کور. شیرمرغ . شیرزج . شیرزق . (یادداشت بخط مؤلف ). شباره . بیواز. چرهواز. پازیره . خربواز. خربوز. خرپور. خربیوا...