کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خصیب
/xasib/
معنی
پرحاصل؛ پرآبوعلف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصیب
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) پرآب ، فراوان .
-
خصیب
لغتنامه دهخدا
خصیب . [ خ َ ] (اِخ ) از پزشکان دوران ظهور خلافت عباسی است که مذهب نصرانیان داشت و در بصره نشو و نما کرده . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خصیب
لغتنامه دهخدا
خصیب . [ خ َ ] (اِخ ) نام او ابونصر خصیب بن عبدالحمیدبن ضحاک . جرجانی الاصل و صاحب مصر، اصلش از مذار بود. این شخص پدر ابوالعباس احمدبن نصر الخطیب وزیر منتصر عباسی است که بسال 248 هَ . ق . بجزیره ٔ کرت تبعید شد و جد احمدبن اسماعیل بن احمد خصیب است که ...
-
خصیب
لغتنامه دهخدا
خصیب . [ خ َ ] (ع ص ) فراخ سال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || بسیارغله . (از منتهی الارب ). پرحاصل و سرسبز. (یادداشت بخط مؤلف ) : همتی عالی و نعمتی متوالی و کنفی رحیب و مرتعی خصیب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- ابوخصیب ؛ گوشت . ...
-
خصیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xasib پرحاصل؛ پرآبوعلف.
-
واژههای مشابه
-
قاضی خصیب
لغتنامه دهخدا
قاضی خصیب . [ خ َ ] (اِخ ) رجوع به قاضی ابوالحسین خصیب شود.
-
جستوجو در متن
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خصیب محدث است . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن خصیب ، یا حسن بن خصیب . از اعلام علم نجوم و درعلم تعدیل کواکب قوی بود. او راست : زیجی مشهور و کتابی در موالید. (از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی ).
-
ممراع
لغتنامه دهخدا
ممراع . [ م ِ ] (ع ص ) چراگاه فراخ آب و علف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خصیب . (اقرب الموارد).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن خصیب معروف به ابن خصیب . یکی از قضاة مصر ومردی قوی النفس و فاضل بود او را کتبی است در رد بعضی علما. وی به سال 272 هَ . ق . به اصبهان متولد شد ودر 347 هَ . ق . به مصر درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
قاضی ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) خصیب بن عبداﷲبن محمدبن حسین بن خصیب مصری . وی از پدر خویش و عثمان بن سمرقندی حدیث کند. او به سال 416 هَ . ق . وفات یافت . (حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهره ص 171).
-
مخصاب
لغتنامه دهخدا
مخصاب . [ م ِ ] (ع ص ) بلد مخصاب ؛ شهر فراخ سال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخصب و خصیب شود.
-
حسن منجم
لغتنامه دهخدا
حسن منجم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به حسن قمی و حسن بغدادی و ابن خصیب شود.