کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصومت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خصومت
/xosumat/
معنی
دشمنی؛ پیکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جدال، جنگ، حقد، کینه، کینهتوزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت ≠ دوستی
برابر فارسی
دشمن
فعل
بن گذشته: خصومت کرد
بن حال: خصومت کن
دیکشنری
animosity, antagonism, bad blood, belligerence, belligerency, enmity, hostility, ill will, score, virulence
-
جستوجوی دقیق
-
خصومت
واژگان مترادف و متضاد
جدال، جنگ، حقد، کینه، کینهتوزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت ≠ دوستی
-
خصومت
فرهنگ واژههای سره
دشمن
-
hostility
خصومت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] بروز دادن دشمنی و مقابله با دیگران در عمل یا احساس یا نگرش
-
خصومت
فرهنگ فارسی معین
(خُ مَ) [ ع . خصومة ] (اِمص .) دشمنی ، عداوت .
-
خصومت
لغتنامه دهخدا
خصومت . [ خ ُ م َ ] (ع اِمص ) عداوت . دشمنی . منازعة. نبرد. جنگ . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مُلازَّه لِزاز. (یادداشت بخط مؤلف ) : این قوم که حدیث ایشان یاد می کنم سالهای دراز است تا گذاشته اند و خصومتها بقیامت افتاده است . (تاریخ بیهقی ).ب...
-
خصومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خصومَة] xosumat دشمنی؛ پیکار.
-
خصومت
دیکشنری فارسی به عربی
خصومة , عداوة ، إحْنة
-
واژههای مشابه
-
طلب خصومت
لغتنامه دهخدا
طلب خصومت . [ طَ ل َ ب ِ خ ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )در نزد فقیهان آن است که شفعه را در نزد قاضی بطلبند و این هنگامی است که مشتری عقار را به وی تسلیم نکند آن وقت به قاضی میگوید: فلان شخص عقاری خریده است که حدود آن چنان است ... و من شفیع وی هستم...
-
sexual hostility
خصومت جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] نوعی تحقیر کردن مبتنی بر جنسینگی، مانند اشاره به زنان با اسامی تحقیرآمیز دال بر اعضای خاص بدن آنان
-
خصومت افتادن
لغتنامه دهخدا
خصومت افتادن . [ خ ُ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی افتادن . عداوت افتادن .
-
خصومت کردن
لغتنامه دهخدا
خصومت کردن . [ خ ُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . عداوت کردن . پیکار کردن : خواستم کز مهربانی بوسه ای رویش زنم خشم من با من خصومت کرد و از من کین کشید. امیرمعزی .سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی . سعدی (طیبات ...
-
خصومت نمودن
لغتنامه دهخدا
خصومت نمودن . [ خ ُ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خصومت کردن . دشمنی کردن .
-
خصومت آمیز
لغتنامه دهخدا
خصومت آمیز. [ خ ُ م َ ] (نف مرکب ) ایجاد خصومت کننده . موجب خصومت شونده . (یادداشت مؤلف ).
-
خصومت انگیز
لغتنامه دهخدا
خصومت انگیز. [ خ ُ م َ اَ ] (نف مرکب ) دشمنی ایجادکن .موجب دشمنی شونده . عداوت انگیز. برپاکننده ٔ دشمنی .