کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خصر
معنی
دور کمر , ميان , کمر لباس , کمربند , ميان تنه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصر
لغتنامه دهخدا
خصر. [ خ َ ص َ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خصر
لغتنامه دهخدا
خصر. [ خ َ ص ِ ] (ع ص ) سرد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).- ماء خصر ؛ آب سرد. (منتهی الارب ).
-
خصر
لغتنامه دهخدا
خصر.[ خ َ ] (ع اِ) میان مردم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خُصور. || میان کف پای که بزمین برسد. ج ، خُصور. || راه میان سر ریگ توده و بن آن . || مابین بن سوفار و پر تیر. ج ، خُصور. || جای خانه های اعرابیان ....
-
خصر
لغتنامه دهخدا
خصر.[ خ َ ص َ ] (ع مص ) سرما یافتن . || سرماخوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || سرما شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منه ، خصر یومنا؛ سرد شد روز ما. || سرمازده شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
خصر
دیکشنری عربی به فارسی
دور کمر , ميان , کمر لباس , کمربند , ميان تنه
-
واژههای همآوا
-
خسر
فرهنگ فارسی معین
(خُ) ( ~.) [ ع . ] (مص ل .) 1 - زیان کردن . 2 - زیانکاری .
-
خسر
فرهنگ فارسی معین
(خُ سُ) (اِ.) 1 - پدرزن . 2 - پدرشوهر.
-
خثر
لغتنامه دهخدا
خثر. [ خ َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر. (از متن اللغة). کلچیدن . بستن شیر. || کم کردن آب زیادی و بی فایده . (دزی ج 1 ص 352). غلیظ شدن آب . ستبر شدن مایع مقابل رقت . (از تاج المصاد...
-
خثر
لغتنامه دهخدا
خثر. [ خ َ ث َ ] (ع مص ) استحیاء. || در خانه ماندن و برای کسب و روزی از خانه بیرون نرفتن . رجوع به خَثر شود.
-
خسر
لغتنامه دهخدا
خسر. [ خ َ ] (ع اِمص ) زیان . زیانکاری . نقصان مایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || هلاکی . (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) خسران . (منتهی الارب ). رجوع به خسران شود.
-
خسر
لغتنامه دهخدا
خسر. [ خ َ س َ ] (اِ) یخ و آن آبی است که در زمستان مانند شیشه می بندد. (از برهان قاطع).
-
خسر
لغتنامه دهخدا
خسر. [ خ َ س َ ] (ع مص ) خسران . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خسران شود.
-
خسر
لغتنامه دهخدا
خسر. [ خ ُ ] (ع اِ) زیان . ضرر. نقصان در بیع و تجارت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (مص ) خسران . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به خسران شود.
-
خسر
لغتنامه دهخدا
خسر. [ خ ُ س ُ ] (اِ) پدرزن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : چه نیکو سخن گفت یاری بیاری که تا کی کشیم از خسر ذل و خواری . رودکی .به دل گفت با این سخن جنگ نیست چو شنگل خسر باشدم ننگ نیست . فردوسی .به گوهر بدان روز تنگ آورم که پیش خسر هدیه جنگ آورم ....