کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خصام
/xesām/
معنی
دشمنی؛ پیکار؛ نزاع؛ جدال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصام
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) جِ خصم . 1 - دشمنان . 2 - جنگجویان ، ستیزه کاران .
-
خصام
لغتنامه دهخدا
خصام . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خصم شود.
-
خصام
لغتنامه دهخدا
خصام . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر برای مخاصمه است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کسی داوری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). داوری ، جدال . مجادله . (یادداشت بخط مؤلف ) : او من ینشوء فی الحلیة و هو فی...
-
خصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xesām دشمنی؛ پیکار؛ نزاع؛ جدال.
-
خصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ خَصم] [قدیمی] xesām = خصم
-
واژههای مشابه
-
خِصَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
دشمنان (حمع خصم)
-
واژههای همآوا
-
خثعم
لغتنامه دهخدا
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) ابن انمار اراش .وی از قبیله کهلان ، از قوم قحطان و از جدهای جاهلی بوده و فرزندانش در سروات یمن و حجاز منزل داشته و بت ایشان نیز بروزگار جاهلی «ذوالخلصه » نام داشت و آنان جای او را کعبه یمانیه می نامیدند. در پرستش این بت بنوب...
-
خثعم
لغتنامه دهخدا
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای از معد است . (از متن اللغة).
-
خثعم
لغتنامه دهخدا
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) فرزندان خثعم در تاریخ ، بنی خثعم نام گرفته اند. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ 1 ص 126) آنانرا از تخم ربیعه می آورد که بعضی از آنان بولایت و حکمرانی رسیدند و از بعض دیگر نیز داستانهایی در تواریخ عرب مندرج است .رجوع شود به «م...
-
خثعم
لغتنامه دهخدا
خثعم . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ). || نام شتر نری بوده که او را کشته اند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مردی که گوشت صورت وی بهم آمده نه از جهت ترشرویی . || از نامهای...
-
خثعم
لغتنامه دهخدا
خثعم . [ خ ُ ع َ ] (اِخ ) نام کوهی است . و اهل آنرا خَثعَمیّون می گویند.
-
خِصَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
دشمنان (حمع خصم)