کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خصا
معنی
(خَ) [ ع . خصاء ] (مص م .) اخته کردن ، خایه کشیدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصا
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . خصاء ] (مص م .) اخته کردن ، خایه کشیدن .
-
خصا
لغتنامه دهخدا
خصا. [ خ ِص ْ صا ] (اِخ ) نام قریه ای است بزرگ در نواحی دجیل که سابقاً در گوشه ای از دجیل قرارداشته و فعلا وجود ندارد ولی در ساحل نهر ملک تل قریه ای موسوم به تل خصا معروف است . (از معجم البلدان ).
-
خصا
لغتنامه دهخدا
خصا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام جایگاهی است در دیار بنی الیربوع در بین افاق و افیق از نجد. (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
خثا
لغتنامه دهخدا
خثا. [ خ ُ ] (ع اِ) تپاله . (یادداشت بخط مؤلف ). گوه گاو . (دهار). آنچه از فضولات در بطن جانوران است . (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 140). سرگین و از مطلق آن مراد سرگین گاو است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اخثا. رجوع به اخثا شود.
-
خسع
لغتنامه دهخدا
خسع. [ خ َ ] (ع مص ) دور کردن ازکسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) .
-
خس ء
لغتنامه دهخدا
خس ء. [ خ َس ْءْ ] (ع مص ) راندن سگ و دور کردن آن . || دور شدن سگ و رفتن آن . || خیره شدن چشم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خسا
لغتنامه دهخدا
خسا. [ خ َ ] (ع ص ) طاق . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). مقابل جفت .منه ، «خسا» او «زکا» یعنی طاق یا جفت . ج ، اَخاسی .
-
جستوجو در متن
-
غرد
لغتنامه دهخدا
غرد. [ غ َ ] (ع اِ) خانه ٔ نئین و خانه ٔ مسقف به چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . خانه ٔ تابستانی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). لیکن خان غرد تمام بدین معنی است . (فرهنگ رشیدی ) : بسا خان کاشانه و خان غرد بدو اندرون...
-
اختلاف
لغتنامه دهخدا
اختلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نقیض اتفاق . عدم موافقت . ناسازگاری . ناسازواری . با یکدیگر خلاف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزاع . منازعه . تنازع . تجاذب . مجاذبه . تشاجر. مشاجره . شقاق : اختلاف میان ایشان ... هرچه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه ). اندیشیدم...