کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خش و خاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خش و خاش
لغتنامه دهخدا
خش و خاش . [ خ َ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ریز و پیز. خش و خاشاک . قماش ریزه . هر چیز که افکندنی و دور انداختنی بود. (برهان قاطع).
-
واژههای مشابه
-
خَش
لهجه و گویش تهرانی
خط، خش افتادن
-
خش خش
دیکشنری فارسی به عربی
هريسة
-
خِش خِش
فرهنگ گنجواژه
صدای خزیدن.
-
خش خش کردن
لغتنامه دهخدا
خش خش کردن . [ خ ِ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صدای خش خش درآوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
صدای خش خش
دیکشنری فارسی به عربی
فحيح
-
خش زن
لغتنامه دهخدا
خش زن . [خ َ زَ ] (نف مرکب ) تریاک زن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خش خشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) xašxaše = خشخش
-
خش اندوسی
واژهنامه آزاد
خوش آمدید
-
واژههای همآوا
-
خَش و خاش
فرهنگ گنجواژه
چیز خرد و ریز.
-
جستوجو در متن
-
آشغال
لغتنامه دهخدا
آشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .
-
خاش و خماش
لغتنامه دهخدا
خاش و خماش . [ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی خاش و خش است که خس و خار و ریزه های دم مقراض و تیشه و چیزهای افکنده و بکارنیامدنی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). داس و دلوس . قاش و قماش . || آشغال .