کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خشینه
/xašine/
معنی
تیره؛ کبود: ◻︎ کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی: ۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشینه
فرهنگ فارسی معین
(خَ نِ) (ص ) نک خشین .
-
خشینه
لغتنامه دهخدا
خشینه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) هر چیز سیاه رنگ مایل بکبودی .(از برهان قاطع). چرمه رنگ (نسخه ای از اسدی )، رنگی بود میان کبود و سیاهی (نسخه ای از اسدی ) : کوهسار خشینه را به بهارکه فرستد لباس حورالعین . کسائی .فرودآید ز پشتش پور ملعون شده کالفته چون خ...
-
خشینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خشین› [قدیمی] xašine تیره؛ کبود: ◻︎ کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی: ۶۲).
-
واژههای مشابه
-
خشینه رنگ
لغتنامه دهخدا
خشینه رنگ . [ خ َ ن َ / ن ِ رَ ] (اِ مرکب ) باز خشین . بازی بود رنگش میان کبود و سیاه و سبزو سپید یعنی خشینه رنگ . (نسخه ای از لغت نامه اسدی ).
-
جستوجو در متن
-
چرمه رنگ
لغتنامه دهخدا
چرمه رنگ . [ چ َم َ / م ِ رَ ] (ص مرکب ) خشینه . رجوع به خشینه شود.
-
خشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خشینه، خشی› [قدیمی] xašin ۱. = خشینه۲. (اسم) نوعی باز با چشمهای سیاه و پرهای کبود در پشت.۳. ویژگی این نوع باز: باز خشین.
-
خشی
لغتنامه دهخدا
خشی . [ خ َ ] (اِ) چیزی که سفیدی آن بینهایت باشد یعنی سپید سپید. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || خشینه ، سیاه تیره رنگ و به کبودی مایل . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
وخشینه
لغتنامه دهخدا
وخشینه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام مرغی است سفید که در بهار پیدا میشود و در باغها میباشد و وخشیشه نیز آمده است . (از برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به انجمن آرا و آنندراج شود. وخشینه مصحف خشینه . رشیدی گوید: وخشینه همان خشینه و ظاهراً واو عطف را اصل کل...
-
کریز خوردن
لغتنامه دهخدا
کریز خوردن . [ ک ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پر ریختن مرغان شکاری و غیره . کریزکردن . تولک کردن : خشینه بازی را گویند که پشت و چشم آن ... باشد و در شکار سخت دلیر و تیزپر باشد و چون از مرتبه ٔ کوچکی برآید و کریز خورد چشمش سرخ شود. (بازنامه از جهانگ...
-
سسک
لغتنامه دهخدا
سسک . [ س ِ ] (اِ) کوچکترین پرنده ای است بسیار بانشاط و ظاهراً لاسکوی . گنجشکی است سخت خرد که دائم دم خود را می جنباند. مرغی است کوچک برنگ خشینه که بیشتر در گلستانها بوده و بجهد. (یادداشت مؤلف ).- امثال :سسک هفت بچه می آورد یکیش بلبل است .یا بلبل ه...
-
کالفته
لغتنامه دهخدا
کالفته . [ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پریشان . (برهان ) (آنندراج ). شیدا و دیوانه مزاج . (برهان ). دیوانه منش . آشفته . (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) : فرود آید ز پشتش پور ملعون شده کالفته چون خرسی خشینه . لبیبی .ترا علت جهل کالفته کردکزین صعبتر نیست چیز...
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bāz پرندهای شکاری، با منقار خمیده، چنگالهای قوی، و پرهای قهوهای سیر که بیشتر در کوهها به سر میبرد و در قدیم آن را برای شکار کردن جانوران تربیت میکردند: ◻︎ کند همجنس با همجنس پرواز / کبوتر با کبوتر باز با باز (نظامی۲: ۲۰۹).&...
-
واله
لغتنامه دهخدا
واله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) نوعی بافته ٔ ابریشمی . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). والا، که پارچه ٔ ابریشمی لطیف است . (فرهنگ نظام ). والا. (برهان قاطع). قسمی از حریر ابریشمی باریک . (غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (از لطایف اللغات ). || خشینه ٔ سفی...