کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشک جنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
semiarid
نیمهخشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ویژگی اقلیمی با بارش سالانۀ بسیار کم، معمولاً از 250 تا 500 میلیمتر
-
هتل خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← مهمانخانۀ خشک
-
dry traction
کشانش خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار- تایر] میزان کشانش یا چنگزنی تایر در جادۀ خشک
-
recitativo secco (it.), recitativo semplice (it.)
گفتاواز خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گفتاوازی که تنها با سازهایی همراهی میشود که صدای بم را اجرا میکنند
-
dried meat
گوشت خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گوشتی که برای نگهداری آن را خشک کردهاند
-
temperance hotel
مهمانخانۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مهمانخانهای که در آن مشروبات الکلی ارائه نمیشود متـ . هتل خشک
-
détaché sec (fr.)
منقطع خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گونهای از اجرای منقطع که در آن فشار صوتی به شکلی اِعمال میشود که با ایجاد صوتی قوی، در مقابل سکوتهای بین نُتها، حالت خشکی به صدا داده میشود
-
crate motor
موتور خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] موتوری نو که هنوز از آن استفاده نشده است
-
علف خشک
لغتنامه دهخدا
علف خشک . [ ع َ ل َ ف ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه خشک . (ناظم الاطباء).
-
نیم خشک
لغتنامه دهخدا
نیم خشک . [ خ ُ ] (ص مرکب ) مقابل تمام خشک . (یادداشت مؤلف ). که هنوز کاملاً خشک نشده است و هنوز در آن آثاری از رطوبت و تری باقی است .
-
نیمه خشک
لغتنامه دهخدا
نیمه خشک . [ م َ / م ِ خ ُ ] (ص مرکب ) دونم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیم خشک شود.
-
dry front
جبهۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← خط خشک
-
dry snow
برف خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] برفی که بهراحتی گلوله نمیشود و دمای آن زیر صفر است
-
dry colony
پَرگَنۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] پَرگَنهای با ظاهر خشک و گاهی چینخورده
-
dry lake 1
دریاچۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] محلی که پیشتر دریاچه بوده، ولی اکنون یا باتلاقی است یا بهکلی خشک شده است