کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکی عمقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشکی بخت
لغتنامه دهخدا
خشکی بخت . [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادبار و بدبختی . (آنندراج ). بد طالعی : خشکی بخت فرومایه طلسمی بسته ست کابم از سرگذرد لیک لبم تر نشود.(از آنندراج ).
-
خشکی چرخ
لغتنامه دهخدا
خشکی چرخ . [ خ ُ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بخل و امساک زمانه . (آنندراج ) : فارغ از بیش و کم بحر بود آب گهرخشکی چرخ بارباب قناعت چه کند.صائب (از آنندراج ).
-
خشکی دماغ
لغتنامه دهخدا
خشکی دماغ . [ خ ُ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جنون و دیوانگی و تندخویی بسرحد جنون .
-
خشکی زدگی
لغتنامه دهخدا
خشکی زدگی . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب )بی بارانی و خشکی کشت و زرع . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکی طالع
لغتنامه دهخدا
خشکی طالع. [ خ ُ ی ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ادبار و بدبختی . خشکی بخت . (آنندراج ) : نم نگیرد ساغرم از خشکی طالع کلیم چون حباب از کاسه ای خود را بدریا می زنم . کلیم (دیوان چ بیضائی ص 285).خشکی طالع ما سد سکندر گردیدورنه پستان نصیب ای...
-
خشکی طبع
لغتنامه دهخدا
خشکی طبع. [ خ ُ ی ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عدم اجابت . یبوست . باز گرفتن طبع. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
inland sea breeze
نسیم درونخشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نسیمی مشابه نسیم دریا با این تفاوت که در خشکی میوزد
-
terrigenous deposit
نهشتۀ خشکیزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رسوب دریایی کمعمقی که از فرسایش مواد سطح خشکی و انتقال آنها به دریا تشکیل شده است متـ . رسوب خشکیزاد terrigenous sediment
-
inland ice
یخ درونخشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نام قدیمی برگۀ یخ (ice sheet) گرینلند
-
landlocked state/ land-locked state, landlocked country, landlocked
کشور خشکیبست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] کشوری که به دلیل محصور ماندن میان کشورهای همسایه از دسترسی مستقیم به دریای آزاد محروم است متـ . خشکیبست
-
dark firm dry defect, DFD 1
آسیب سیاهیسفتیخشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] حالت نامطلوبی که در آن گوشت با اسیدی شدن بافتها ظاهری تیره پیدا میکند و سفت میشود
-
dry forest
جنگل خشکیپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جنگلی که در مناطق خشک زمین وجود دارد
-
dry to touch time
زمان خشکی تماسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مدتزمان لازم برای خشکی تماسی
-
زمان خشکی سنبادهخور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ← زمان سنبادهخوری
-
dry-hard time
زمان خشکی کامل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مدتزمان لازم برای خشک شدن پوشش چنانکه اثر ناشی از فشار زیاد انگشت شست بر آن را بتوان بهراحتی با کشیدن پارچۀ نرمی از بین برد