کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکیبست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
land breeze
نسیم خشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نسیم ساحلی که از خشکی به دریا، براثر سردتر بودن خشکی نسبت به دریا، میوزد
-
land sky
آسمان خشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ظاهر نسبتاً تیرۀ سطح زیرین یک لایۀ اَبر هنگامی که در بالای خشکیِ عاری از برف قرار میگیرد
-
landspout
پیچند خشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] پیچندی بر روی خشکی که در مرحلۀ رشد اََبر کومهای مولد آن رخ میدهد و منشأ تاوایی آن لایۀ مرزی است
-
dry socket, alveolitis sicca dolorosa
حفرهخشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] حالتی که گاهی پس از کشیدن دندان پیش میآید و در آن به علت تشکیل نشدن لختۀ خون، آرَک دندان ظاهری خشک پیدا میکند و بهشدت دردناک میشود متـ . آرَکآماس alveolar osteitis
-
dry to touch
خشکیِ تماسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مرحلهای از خشک شدن پوشش که در آن براثر تماس سطح با انگشت، مادۀ پوششی به انگشت نچسبد
-
xerophyte, drought-enduring plant, drought-persistant plant
خشکیرُست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاه مقاوم به خشکی
-
epeirogenic
خشکیزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مربوط به خشکیزایی
-
epeirogeny
خشکیزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نوعی حرکت قائم زمین که سیماهای بزرگ قارهای و اقیانوسی همچون فلاتها و حوضهها را به وجود میآورد
-
خشکیزیستگاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← زمینزیستگاه
-
dry dust free
خشکی گَردنَچسب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مرحلهای از خشک شدن پوشش که در آن گردوخاکِ نشسته بر پوشش به درون آن نفوذ نکند و به آن نچسبد
-
land ice
خشکییخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هر قسمت از پوشش یخ فصلی یا دائمی کرۀ زمین که براثر انجماد بارش تشکیل میشود و نقطۀ مقابل دریایخ است
-
dry period
دورۀ خشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] فاصلۀ بین دو دورۀ شیردهی که در طول آن دام شیر نمیدهد
-
ناخن خشکی
لغتنامه دهخدا
ناخن خشکی . [ خ ُ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل ناخن خشک . بی خیری . بی برکتی . نفع خود طلبیدن و به دیگران اندک نفعی نرساندن . رجوع به ناخن خشک شود.
-
خشکی بخت
لغتنامه دهخدا
خشکی بخت . [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادبار و بدبختی . (آنندراج ). بد طالعی : خشکی بخت فرومایه طلسمی بسته ست کابم از سرگذرد لیک لبم تر نشود.(از آنندراج ).
-
خشکی چرخ
لغتنامه دهخدا
خشکی چرخ . [ خ ُ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بخل و امساک زمانه . (آنندراج ) : فارغ از بیش و کم بحر بود آب گهرخشکی چرخ بارباب قناعت چه کند.صائب (از آنندراج ).