کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خشکیدن
/xoškidan/
معنی
۱. از میان رفتن آب و رطوبت چیزی؛ خشک شدن.
۲. از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن.
۳. یخ زدن.
۴. [مجاز] متعجب شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پژمردن، پژمردهشدن
۲. خشک شدن، خوشیدن، بیطراوتشدن، بیآب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ≠ سبز شدن
۳. بیآب شدن
۴. منجمد شدن، یخ زدن
۵. مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن
فعل
بن گذشته: خشکید
بن حال: خشک
دیکشنری
dry, parch
-
جستوجوی دقیق
-
خشکیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پژمردن، پژمردهشدن ۲. خشک شدن، خوشیدن، بیطراوتشدن، بیآب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ≠ سبز شدن ۳. بیآب شدن ۴. منجمد شدن، یخ زدن ۵. مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشدن، تعجب کردن
-
خشکیدن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) پژمرده شدن .
-
خشکیدن
لغتنامه دهخدا
خشکیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) خشک شدن . (آنندراج ).هوشیدن . بهوشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم . فضلعلی بیک ممتاز (از آنندراج ).از دوریت ای نهال امیددل خون شده قطره قطره از دیده چکیداز بسکه ز دیده ...
-
خشکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹خوشیدن› xoškidan ۱. از میان رفتن آب و رطوبت چیزی؛ خشک شدن.۲. از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن.۳. یخ زدن.۴. [مجاز] متعجب شدن.
-
واژههای مشابه
-
خشکیدن شانس
لهجه و گویش تهرانی
بد بیاری
-
جستوجو در متن
-
هواسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] havāsidan خشکیدن و بیرنگ شدن لب از ضعف یا از ترس.
-
ورخشکیدن
لغتنامه دهخدا
ورخشکیدن . [ وَ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خشکیدن .
-
خوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص ل .) خشک شدن ، خشکیدن .
-
بخوشد
واژهنامه آزاد
بخشکد خوشیدن = خشیدن به معنی خشکیدن و خشک شدن
-
سبز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. روییدن، جوانه زدن ≠ خشکیدن، خشک شدن ۲. ظاهرشدن، پیدا شدن
-
girdling
کَتزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] برداشتن پوست دورتادور تنۀ درخت زنده تا عمقی که به خشکیدن آن بینجامد
-
شجاییدن
لغتنامه دهخدا
شجاییدن . [ ش َ دَ ] (مص )خشکیدن از سرما و افسردن از آن . (از فرهنگ نظام ).
-
باز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گشاده شدن، گشوده شدن، مفتوح شدن، وا شدن ≠ بسته شدن ۲. شکفته شدن، شکوفا شدن، وا شدن ≠ پژمردهشدن، خشکیدن