کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکه کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
توت خُشکه
لهجه و گویش تهرانی
توت خشکانده در آفتاب که با چای میخورند
-
خشکه پزی
لهجه و گویش تهرانی
نان روغنی پزی
-
خشکه چین
لهجه و گویش تهرانی
دیوار بدون ملات
-
قاقاله،() خُشکه
لهجه و گویش تهرانی
خشک، خیلی خشک،قاق، چروکیده.
-
توه خشکه
واژهنامه آزاد
(ت ُ وَ خ ُ ش ک) توه خشکه به معنای منطقۀ خشک است. توه در زبان لکی به معنی منطقه است. توه خشکه روستایی از توابع بخش کونانی شهرستان کوهدشت در استان لرستان ایران است.
-
dry-bulk carrier
خشکهفلهبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] وسیلهای برای حمل بارهای فلهای
-
دره ویان خشکه
لغتنامه دهخدا
دره ویان خشکه . [ دَ رِ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خورخوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 52هزارگزی دیواندره و 6هزارگزی خاور هولدن آباد، با 228 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
لاس،()زدن،()خشکه
لهجه و گویش تهرانی
صحبت محبت آمیزبا جنس مخالف
-
خشکه بهار،سیا بهار
لهجه و گویش تهرانی
بهار کم بارش
-
جستوجو در متن
-
ایل ریزوند
واژهنامه آزاد
قوم ریزوند از اصیل ترین و مالکان و صاحبان اولیه پشتکوه بوده اند که قبل از تسلط والیان لرستان در سال 1006 توسط صفویان بر ایلام حکومت داشتند و به نقلی از بازماندگان بهرام گور و به نقلی دیگر از بازماندگان حسنویه کرد می باشند که قبل از اتابکان بر ایلام ح...
-
کاک
لغتنامه دهخدا
کاک . (اِ) مرد که در مقابل زن است . (برهان ). به لغت ماوراءالنهر مرد باشد. (لغت نامه ٔ اسدی ) : همه چون غول بیابان همه چون مار صلیب همه بومره ٔ نجدی همه چون کاک غدنگ . قریعالدهر. || مردم که آدمی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || مردمک چشم که به عربی ...
-
دست رسیدن
لغتنامه دهخدا
دست رسیدن . [ دَ رَ/ رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از غالب و توانا بودن برچیزی . (آنندراج ). فرصت یافتن . توانایی داشتن . توانستن . امکان وصول یافتن . دسترس پیدا کردن : اگردستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که آن چونست و این چون . باباطاهر.بعد از آن دست هیچ...
-
برگشتن
لغتنامه دهخدا
برگشتن . [ ب َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردیدن . رجعت کردن . (ناظم الاطباء). مقابل رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . واگشتن . مراجعت کردن . عودت کردن . عود کردن . بازآمدن . بازپس آمدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع . عودت . احریراف . اًزدهاف . اًصماء. اص...
-
نان
لغتنامه دهخدا
نان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : نگهن ، کردی : نن ، نان ، زازا: نا ، نان ، دوجیکی : نن ، گیلکی : نان ، فریزندی ، یرنی و نطنز...
-
حامد
لغتنامه دهخدا
حامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عباس . بعد از عزل ابن فرات در جمادی الاخرای ست و ثلاثمائة [ 306 هَ . ق . ] بر مسند وزارت مقتدر باﷲ عباسی نشست و در سنه ٔ 309 حسین بن منصور حلاج که اکثر علماء او را از کبار اولیاء شمرده اند بسعی حامد شهید شد، و در سال 311حامد ...