کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکه مقدس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشکه شدن
لغتنامه دهخدا
خشکه شدن . [ خ ُ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشن و خشک شدن پوست بر اندام بر اثر سرما یا جز آن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه کاری
لغتنامه دهخدا
خشکه کاری . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) دیم کاری در زراعت . (یادداشت بخط مؤلف ). || نوکاری در قنات . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه هیزم
لغتنامه دهخدا
خشکه هیزم .[ خ ُ ک َ / ک ِ زُ ] (اِ مرکب ) هیزم خشک : بگشتند و آتش برافروختندبدو خشک هیزم همی سوختند.فردوسی .
-
خشکه بار
لغتنامه دهخدا
خشکه بار. [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) بقول . حبوب . اثمارخشک . مقابل تره بار. خشکبار. رجوع به خشکبار شود.
-
خشکه بارفروش
لغتنامه دهخدا
خشکه بارفروش . [ خ ُ ک َ / ک ِ ف ُ ] (نف مرکب اِ مرکب ) فروشنده ٔ خشکه بار. خشکبارفروش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه بارفروشی
لغتنامه دهخدا
خشکه بارفروشی . [ خ ُ ک َ / ک ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل خشکبارفروش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه پز
لغتنامه دهخدا
خشکه پز.[ خ ُ ک َ / ک ِ پ َ ] (نف مرکب مرخم ) آنکه نان روغنی ونان دوالکه و دو تنوره پزد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه پزی
لغتنامه دهخدا
خشکه پزی . [ خ ُ ک َ / ک ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دکانی که در آن نان روغنی و نان دوالکه پزند. (یادداشت بخط مؤلف ). || (حامص مرکب ) عمل پختن نان روغنی و نان دوالکه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه پلو
لغتنامه دهخدا
خشکه پلو.[ خ ُ ک َ / ک ِ پ ُ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) کته خشکه پلاو. رجوع به خشکه پلاو شود.
-
خشکه کار
لغتنامه دهخدا
خشکه کار. [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کارنو در کندن قنات ، حفر قنات در قسمتهای خشک آن ، مقابل آب ده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه نو
لغتنامه دهخدا
خشکه نو. [ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 42 هزارگزی باختر گرمی و 25 هزارگزی شوسه ٔ گرمی اردبیل . این دهکده کوهستانی با آب و هوای گرمسیری است . آب آن از چشمه و رود درآورد و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اه...
-
خشکه پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xoškepaz نانوایی که نان خشک یا نان روغنی میپزد.
-
خشکه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشککار› [منسوخ] xoškekār قسمتی از مجرای قنات که آب از کف و دیوارۀ آن تراوش نمیکند و فقط برای عبور آب کنده میشود.
-
گُه خشکه
لهجه و گویش تهرانی
نجاست خشک شده
-
توت خُشکه
لهجه و گویش تهرانی
توت خشکانده در آفتاب که با چای میخورند