کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکه بهار،سیا بهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
snag
خشکهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درخت مردۀ سرپا که برگها و اغلب شاخههای آن ریخته است
-
خشکه مقدس
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ قَُ دَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در انجام امور مذهبی به ظواهر توجه دارد نه به باطن یا در ظواهر امور دینی سخت گیر است .
-
توه خشکه
لغتنامه دهخدا
توه خشکه . [ ت ُ وَ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان روشکان است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
توه خشکه
لغتنامه دهخدا
توه خشکه . [ ت ُ وِ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلالوند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تابوت خشکه
لغتنامه دهخدا
تابوت خشکه . [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
-
دره خشکه
لغتنامه دهخدا
دره خشکه . [ دَرْ رَ خ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج . واقع در 53هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو سنندج به مریوان . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
خشکه پلاو
لغتنامه دهخدا
خشکه پلاو. [ خ ُ ک َ / ک ِ پ ِ / پ َ ] (اِ مرکب ) کَتَه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کته شود : دستت چو نمی رسد به کوکوخشکه پلاو را فرو کو.
-
خشکه دادن
لغتنامه دهخدا
خشکه دادن . [ خ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جیره ٔ نوکران خام نه پخته دادن . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || جیره ٔ نوکران را نقدی دادن بدون طعام و لباس . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه دره
لغتنامه دهخدا
خشکه دره . [ خ ُ ک ِ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شوی بخش بانه شهرستان سقز واقع در 10 هزارگزی شمال بانه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
خشکه دول
لغتنامه دهخدا
خشکه دول . [ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج ،واقع در سی و چهار هزارگزی شمال خاور کامیان و یک هزارگزی پیرمقدار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
خشکه دول
لغتنامه دهخدا
خشکه دول . [ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12 هزارگزی جنوب سنندج و 5 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ سنندج به کرمانشاهان این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای نواحی سردسیری . آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غ...
-
خشکه دهنه
لغتنامه دهخدا
خشکه دهنه . [ خ ُ ک ِ دَ هََ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل ، واقع در 2 هزارگزی باختر آستارا. این ده در جنگل قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و مرطوبی . آب آن از رودخانه و چاه و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زرا...
-
خشکه ره
لغتنامه دهخدا
خشکه ره . [ خ ُ ک َ رَ ] (اِخ ) نام گروهی و ناحیه ای است به هرسین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه سیل
لغتنامه دهخدا
خشکه سیل . [ خ ُ ک ِ س ِ ] (اِخ ) به «اق زمان کندی » در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 رجوع شود.
-
خشکه شدن
لغتنامه دهخدا
خشکه شدن . [ خ ُ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خشن و خشک شدن پوست بر اندام بر اثر سرما یا جز آن . (یادداشت بخط مؤلف ).