کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشکه نو
لغتنامه دهخدا
خشکه نو. [ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 42 هزارگزی باختر گرمی و 25 هزارگزی شوسه ٔ گرمی اردبیل . این دهکده کوهستانی با آب و هوای گرمسیری است . آب آن از چشمه و رود درآورد و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اه...
-
خشکه پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xoškepaz نانوایی که نان خشک یا نان روغنی میپزد.
-
خشکه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشککار› [منسوخ] xoškekār قسمتی از مجرای قنات که آب از کف و دیوارۀ آن تراوش نمیکند و فقط برای عبور آب کنده میشود.
-
گُه خشکه
لهجه و گویش تهرانی
نجاست خشک شده
-
توت خُشکه
لهجه و گویش تهرانی
توت خشکانده در آفتاب که با چای میخورند
-
خشکه پزی
لهجه و گویش تهرانی
نان روغنی پزی
-
خشکه چین
لهجه و گویش تهرانی
دیوار بدون ملات
-
قاقاله،() خُشکه
لهجه و گویش تهرانی
خشک، خیلی خشک،قاق، چروکیده.
-
توه خشکه
واژهنامه آزاد
(ت ُ وَ خ ُ ش ک) توه خشکه به معنای منطقۀ خشک است. توه در زبان لکی به معنی منطقه است. توه خشکه روستایی از توابع بخش کونانی شهرستان کوهدشت در استان لرستان ایران است.
-
dry-bulk carrier
خشکهفلهبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] وسیلهای برای حمل بارهای فلهای
-
دره ویان خشکه
لغتنامه دهخدا
دره ویان خشکه . [ دَ رِ خ ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خورخوره بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 52هزارگزی دیواندره و 6هزارگزی خاور هولدن آباد، با 228 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
لاس،()زدن،()خشکه
لهجه و گویش تهرانی
صحبت محبت آمیزبا جنس مخالف
-
خشکه بهار،سیا بهار
لهجه و گویش تهرانی
بهار کم بارش
-
جستوجو در متن
-
کاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نانی که از آرد خشکه با روغن و شیر پزند.
-
کک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. ] (اِ.) نانی که از آرد خشکه پزند.