کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خشکسار
/xošksār/
معنی
زمین خشک و بیآبوعلف: ◻︎ به هر خشکساری که خسرو رسید / ببارید باران، گیا بردمید (نظامی۵: ۱۰۰۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
landmass, waste, wasteland
-
جستوجوی دقیق
-
خشکسار
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) سرزمینی که از آب بی بهره است ، زمین بی آب و گیاه ؛ خشک - زار، خشک سر.
-
خشکسار
لغتنامه دهخدا
خشکسار. [ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زمینی را گویند که از آب دور باشد. (برهان قاطع)(آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). خشک زار : گرمسیری ز خشکساری بوم کرده باد شمال را بسموم . نظامی . || زمینی که باران بر آن نباریده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آر...
-
خشکسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xošksār زمین خشک و بیآبوعلف: ◻︎ به هر خشکساری که خسرو رسید / ببارید باران، گیا بردمید (نظامی۵: ۱۰۰۲).
-
خشکسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xošksār مبهوت؛ بهتزده؛ سرگردان: ◻︎ چون سیرت چرخ را بدیدم / کاو کرد نژند و خشکسارم (ناصرخسرو۱: ۳۴۴).
-
جستوجو در متن
-
خشکزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. استپ، بیابان، کویر ≠ واحه ۲. خشکسار، بیآبوعلف، خشک، برهوت، بیسبزهوگیاه ≠ سبزهزار
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...